کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوته گز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بوته گز
لغتنامه دهخدا
بوته گز. [ ت َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مشهد ریزه میان ولایت باخرز است که در بخش طیبات شهرستان مشهد واقع و 113 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
واژههای مشابه
-
بوته بر بوته
لغتنامه دهخدا
بوته بر بوته . [ ت َ / ت ِ ب َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) بوت ابر بوت . بوط ابر بوط. از آلات کیمیا و آن بوته ای است که آنرا درزیر، سوراخی باشد که آن را بر بوته ٔ دیگری نهند و نیک به یکدیگر بپیوندند و فلز را در بوته ٔ زبرین ذوب کنند و ذوب شده ، به بوته ٔ ...
-
گل بوته
لغتنامه دهخدا
گل بوته . [ گ ِ ل ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طین قیمولیا. رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن ذیل قیمولیا شود.
-
گل بوته
لغتنامه دهخدا
گل بوته . [ گ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) نقاشی یا گل دوزی که گل و بته های متعدد کشند یا دوزند. کشیدن یا انداختن رنگ سیاهی بشکل گل و گیاه در صفحه ٔ جامه یا کاغذی پدید آوردن . رجوع به گل بته و گل و بوته شود.
-
خاک بوته
لغتنامه دهخدا
خاک بوته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) گلی است ساختگی که بوته کنند و بر شیشه گیرند. گل بوته .
-
تیر بوته
لغتنامه دهخدا
تیر بوته . [ رِ / رْ ت َ / ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از صنایع و آن چنان است که تیراندازان کامل بر آماج ، به تیرهائی که از کمان افکنده باشند گلها و جانوران نقش کنند. (آنندراج ) : بی تو رفتم سوی گلشن خلعتم را پیش کردهمچو تیر بوته شاخ گل دلم ر...
-
گل و بوته
لغتنامه دهخدا
گل و بوته . [ گ ُ ل ُ ت َ / ت ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نقش و نگار بر روی کاغذ و جامه و پارچه های ابریشمین و امثال آن . و رجوع به گل و بته شود.
-
جستوجو در متن
-
سگنگور
لغتنامه دهخدا
سگنگور. [ س َ گ َ ] (اِ مرکب ) مخفف سگ انگور است و آن میوه ای باشد بمقدار فلفل و آن سرخ و سیاه رنگ نیز میباشد و بتازی عنب الثعلب گویند و در فرهنگ سروری به معنی سپستان هم آمده . (آنندراج ) (برهان ). عنب الثعلب . (دهار) (انجمن آرا). میوه ای باشد بمقدار...
-
لامپدوزه
لغتنامه دهخدا
لامپدوزه . [ پ ِ زَ ] (اِخ ) نام جزیره ٔ کوچکی از بحر سفید روبروی ساحل شرقی تونس واقع در 130 هزارگزی ساحل تونس و 220 هزارگزی ساحل سیسیل و 175 هزارگزی جنوب غربی مالت . محیط دایره اش 30 هزار گز است و 950 تن سکنه دارد. قسمت غربی آن غیر مزروع و پوشیده از...
-
استبرق
لغتنامه دهخدا
استبرق . [ اِ ت َ رَ ] (اِ) استبرک . از درختان کائوچوئی ایران است ودر نقاط گرمسیر و سواحل جنوبی و از خوزستان تا مکران و بلوچستان همه جا از ارتفاع 950 (در منصورآباد لار) تا 1100 (در اطراف بم ) دیده شده است . (گااوبا). درختچه یا بوته ایست که به ارتفاع ...
-
میان کاله
لغتنامه دهخدا
میان کاله . [ ل َ ] (اِخ ) نام شبه جزیره ای است در شمال خلیج گرگان و طول آن در حدود 60 و عرض آن 1/5 تا 6 هزار گز است اراضی شبه جزیره بوته زار بلند و مرتع گاوداران تراکمه محسوب و زراعت صیفی نیز در آن معمول است . در انتهای خاوری شبه جزیره مقابل بندر شا...
-
بادآورد
لغتنامه دهخدا
بادآورد. [ وَ ] (اِ مرکب ) بمعنی بادآورد است که بوته ٔ خار شوکةالبیضاء باشد. (برهان ). نام بوته ٔ خاریست سفید و دراز بقدر یک ذرع در نهایت خفت و سبکی که بیشتر در زمین ریگ بوم و دامن کوهها روییده و خارش انبوه شود و گل آن بنفش و سرخ و سفید هم میباشد و ت...
-
ساو
لغتنامه دهخدا
ساو. (اِ) مخفف آن «سا». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). باج و خراج است ، و آن زری باشد که پادشاهان قوی از پادشاهان ضعیف بگیرند. (برهان ) (غیاث ). باج و خراج . (رشیدی ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (صحاح الفرس ) : ایشان تدبیر کردند که سوی خاقان رسول فر...