کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوته خار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بوته بر بوته
لغتنامه دهخدا
بوته بر بوته . [ ت َ / ت ِ ب َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) بوت ابر بوت . بوط ابر بوط. از آلات کیمیا و آن بوته ای است که آنرا درزیر، سوراخی باشد که آن را بر بوته ٔ دیگری نهند و نیک به یکدیگر بپیوندند و فلز را در بوته ٔ زبرین ذوب کنند و ذوب شده ، به بوته ٔ ...
-
گل بوته
لغتنامه دهخدا
گل بوته . [ گ ِ ل ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طین قیمولیا. رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن ذیل قیمولیا شود.
-
گل بوته
لغتنامه دهخدا
گل بوته . [ گ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) نقاشی یا گل دوزی که گل و بته های متعدد کشند یا دوزند. کشیدن یا انداختن رنگ سیاهی بشکل گل و گیاه در صفحه ٔ جامه یا کاغذی پدید آوردن . رجوع به گل بته و گل و بوته شود.
-
گل بوته
لغتنامه دهخدا
گل بوته . [ گ ُ ت َ/ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پساکوه بخش کلات شهرستان دره گز واقع در 89هزارگزی جنوب خاوری کبودگنبد. در دامنه است . هوای آن سرد و دارای 162 تن سکنه است .آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فره...
-
بوته گز
لغتنامه دهخدا
بوته گز. [ ت َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مشهد ریزه میان ولایت باخرز است که در بخش طیبات شهرستان مشهد واقع و 113 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
خاک بوته
لغتنامه دهخدا
خاک بوته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) گلی است ساختگی که بوته کنند و بر شیشه گیرند. گل بوته .
-
تیر بوته
لغتنامه دهخدا
تیر بوته . [ رِ / رْ ت َ / ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از صنایع و آن چنان است که تیراندازان کامل بر آماج ، به تیرهائی که از کمان افکنده باشند گلها و جانوران نقش کنند. (آنندراج ) : بی تو رفتم سوی گلشن خلعتم را پیش کردهمچو تیر بوته شاخ گل دلم ر...
-
گل و بوته
لغتنامه دهخدا
گل و بوته . [ گ ُ ل ُ ت َ / ت ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نقش و نگار بر روی کاغذ و جامه و پارچه های ابریشمین و امثال آن . و رجوع به گل و بته شود.
-
جستوجو در متن
-
خار
لغتنامه دهخدا
خار. (اِ) شوکه . شوک . (منتهی الارب ). شوکه ٔ تیز. (آنندراج ). سَفی ̍. عَرین . عَسَج . لُدّاغ . (منتهی الارب ). لم . لام . بور. غاز. غاژ. تیغ. تیخ . تلی . تلو : اشتر گرسنه کیمه (کتیره ؟) خوردکی شکوفه ز خار چیره خورد. رودکی .بلی کشیدن باید عتاب و ناز ...
-
خارکن
لغتنامه دهخدا
خارکن . [ ک َ ] (اِ) بوته ٔ خار. (آنندراج ) (برهان قاطع) (فرهنگ شعوری ) (فرهنگ رشیدی ).
-
رأس القنفذ
لغتنامه دهخدا
رأس القنفذ. [ رَءْ سُل ْ ق ُ ف ُ ] (ع اِ مرکب ) بادآورد که بوته ٔ خار شوکةالبیضاء باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به بادآورد شود.
-
خاربست
لغتنامه دهخدا
خاربست . [ ب َ ] (اِ مرکب ) آنچه از خاربنان و خارخلاشه و امثال آن برگرد دیوار و باغ و کشت برای حفاظت آن فروبرند برای عدم دخول سوار و پیاده و دیگر حیوانات موذیه . (آنندراج ). آنچه بر دور زراعت و سرهای دیوار باغ از خار و خلاشه است . (انجمن آرای ناصری )...
-
کتیره
لغتنامه دهخدا
کتیره . [ ک َ رَ / رِ ] (اِ) کتیراء. کثیراء. کتیرا. زولزده . (ناظم الاطباء). صمغ درخت قتاد است و آن بوته ای باشد خاردار که شتر نخورد مگر سالی که باران کمتر بارد. (برهان ). صمغ درخت قتاده است و آن بوته ای است خاردار که شتر آن را نخورد مگر در نهایت گرس...
-
تیغال
لغتنامه دهخدا
تیغال . (اِ) آشیان جانوران را گویند و به این معنی به جای حرف ثالث (غ )«خای » نقطه دار هم به نظر آمده است . (برهان ) (آنندراج ). آشیان جانوران . (ناظم الاطباء). || چیزی است دوایی ، شبیه به نمک و همچو ترنجبین بر خار می بندد و بعضی گویند آشیان کرمی است ...