کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوتمام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بوتمام
لغتنامه دهخدا
بوتمام . [ ت َم ْ ما ] (اِخ ) رجوع به ابوتمام شود.
-
جستوجو در متن
-
واحزن
لغتنامه دهخدا
واحزن . [ ح َ زَ ] (ع صوت مرکب ) (از: «وا» ندبه + منادای مندوب ) لفظی است که هنگام اندوه آرند. از اصوات افسوس و اندوه است : پیش چنین تحفه کو تمیمه ٔ عقل است واحزن از جان بوتمام برآمد. خاقانی .رجوع به واحزنا شود.
-
تمتام
لغتنامه دهخدا
تمتام . [ ت َ ] (ع ص ) سخن تاناک و یا میم ناک گوینده و کسی که سخن او به حنک درخورد یا گنگلاج که سخن وی به فهم ناید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنکه زبانش با تاء گردد. (مهذب الاسماء). کسی که در کلام تای فوقانی بسیار تلفظ کند به هندی توتلا گویند. (...
-
فضل ربیع
لغتنامه دهخدا
فضل ربیع. [ ف َ ل ِ رَ ] (اِخ ) فضل بن ربیع وزیر هارون الرشید : هزار فصل ربیعش جنیبه دار جمال هزار فضل ربیعش خریطه دار سخا. خاقانی .چون فصل ربیعی نه که چو فضل ربیعی کز جود طبیعی همه لطفی و نمائی . خاقانی .هزار فصل بدیع است و صد چوفضل ربیعهزار مرغ چو ...
-
ابوتمام
لغتنامه دهخدا
ابوتمام . [ اَ ت َم ْ ما ] (اِخ ) حبیب بن اوس بن حارث بن قیس ابوالقاسم حسن بن بشربن یحیی آمدی . در کتاب الموازنة بین الطائیین آید که بیشتر مردم برآنند که پدر ابوتمام ترسائی از اهل جاسم بود و جاسم قریه ای است از قراء جیدور ازاعمال دمشق . نام او تدوس ع...
-
التفات
لغتنامه دهخدا
التفات . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) وانگریستن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). بازپس نگریستن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). برگشته نگریستن . (منتهی الارب ). بگوشه ٔ چشم نگریستن . (غیاث اللغات ). پروای کسی کردن : سلطان را التفات نظری افتاد نوشتکین را دید د...
-
موافق
لغتنامه دهخدا
موافق . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) سازوار. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). سازوار و مطابق و هم آهنگ . (از یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). سازگار. سازنده . مناسب و متناسب بهم . جور. سازگاری کننده . همساز. عشیر. هم آهنگ . مناسب . ملایم . ملایم مزاج . درخور. ...
-
بدیع
لغتنامه دهخدا
بدیع. [ ب َ ] (ع ص ) نو بیرون آورنده . (ناظم الاطباء). نو بیرون آورنده نه بر مثالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نوکننده . (مهذب الاسماء). چیز نو بیرون آرنده . (یادداشت مؤلف ). || نو بیرون آورده . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن عل...
-
سر
لغتنامه دهخدا
سر. [ س َ ] (اِ) پهلوی «سر» ، اوستا «سره » «بارتولمه 1565» «نیبرگ 202»، در پهلوی «اسر» (بی سر، بی پایان )، هندی باستان «سیرس » (رأس )، ارمنی «سر» (ارتفاع ، نوک و قله ، نشیب )، کردی ، افغانی ، بلوچی و سریکلی «سر» ، استی «سر» ، وخی ، سنگلیچی و منجی «س...