کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بواشق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بواشق
لغتنامه دهخدا
بواشق . [ ب َ ش ِ ] (ع اِ) ج ِ باشق . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
عنقرة
لغتنامه دهخدا
عنقرة. [ ع ُ ق ُ رَ ] (ع اِ) ماده ٔ باشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ماده ٔ بواشق . (از اقرب الموارد). || یک دانه عنقر. (از اقرب الموارد). رجوع به عنقر شود. || (اِخ ) نام زنی است . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
باشق
لغتنامه دهخدا
باشق . [ ش َ ] (معرب ، اِ) نام پرنده ای که فارسی آن باشه است . باشه . ج ، بواشق . (مهذب الاسماء). مرغی است شکاری . (منتهی الارب ). معرب باشه مرغ معروف شکاری . (فرهنگ رشیدی ). جانوری است شکاری و معرب باشه . (آنندراج ). واشَه . ج ، بَواشِق . (زمخشری )....