کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
به آیین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
محال به
لغتنامه دهخدا
محال به . [ م ُ لُن ْ ب ِه ْ ] (ع ص مرکب ) آنچه که موضوع حواله واقع میشود.
-
محکوم به
لغتنامه دهخدا
محکوم به . [ م َ مُن ْ ب ِه ْ ] (ع ص مرکب ، اِمرکب ) در اصطلاح منطق امر نسبت داده شده است که در قضیه ٔ حملیه محمول و در قضیه ٔ شرطیه تالی خوانده شود.(از کشاف اصطلاحات الفنون ) مثلاً در جمله ٔ «زیدٌ قائم ٌ» زید را محکوم ٌعلیه گویند و قائم را محکوم ٌبه...
-
معمول به
لغتنامه دهخدا
معمول به . [ م ُ لُن ْ ب ِه ْ ] (ع ص مرکب ) عمل شده بدان . مرسوم . متداول .
-
مشبه به
لغتنامه دهخدا
مشبه به . [ م ُ ش َب ْب َ هُن ْ ب ِه ْ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) تشبیه کرده شده به او. (ناظم الاطباء). آن که یا آنچه که چیزی یا کسی را بدان تشبیه کنند. و رجوع به مشبّه و تشبیه شود.
-
معتنی به
لغتنامه دهخدا
معتنی به . [ م ُ ت َ نا ب ِه ْ ] (ع ص مرکب ) معتنابه . رجوع به همین کلمه شود.
-
به آمدن
لغتنامه دهخدا
به آمدن . [ ب ِه ْ م َ دَ ] (مص مرکب ) خوب شدن . (ناظم الاطباء). خوش آمدن . کامران شدن . (آنندراج ).خوب شدن . نیک شدن . (فرهنگ فارسی معین ) : مرا جنگ دشمن به آید ز ننگ یکی داستان زد بر این بر پلنگ .فردوسی .
-
به ژاپنی
لغتنامه دهخدا
به ژاپنی . [ ب ِ هَِ پ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام گلی است . بوته ٔ خاردار آسیایی از تیره ٔ گل سرخیان که در آغاز بهار گلهای سفید تا سرخ میدهد. میوه های زردرنگ آن شبیه به به و ترش است . (دایرةالمعارف فارسی ).
-
به سیمین
لغتنامه دهخدا
به سیمین . [ ب ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی به یا بهره که پوست آن سفید باشد. این کلمه در گفتار ریدک خوش آرزو دو بار آمده است و شعرا نیز به سیمین در اشعار آورده اند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
به شدن
لغتنامه دهخدا
به شدن . [ ب ِه ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به گشتن . شفا یافتن . ابتلال . استبلال تبلل . بلول . ابلال . نیکو شدن . ملتئم گشتن . خوب شدن : باد بر سر حارث دمید و آن جراحت وزخم هم در وقت به شد. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ).اگر به شوم گر نهم سر بمرگ که مرگ اند...
-
به گزینی
لغتنامه دهخدا
به گزینی . [ ب ِه ْ گ ُ ] (حامص مرکب ) گل چینی . (یادداشت بخط مؤلف ). || طریقه ای از فلسفه و طب و سیاست که می کوشد از طریقه های مختلف قدما و معاصرین قسمتهایی را که بحقیقت نزدیکتر میشمارد گرد کرده و از مجموعه ، طریقه ٔ مستقلی ایجاد کند. (یادداشت بخط ...
-
به آئین
لغتنامه دهخدا
به آئین . [ ب ِه ْ ] (ص مرکب ) نیک سیر. نیک خصلت : آن نکوطلعت و فرخنده امیرآن به آئین و پسندیده سوار.فرخی .
-
به آفرید
لغتنامه دهخدا
به آفرید. [ ب ِه ْ ف َ ] (اِخ ) ابن ماه فروردین . ایرانی ، خراسانی (قرن اول و دوم هجری ). وی در زمان ابومسلم خراسانی آیینی جدید آورد و مبنای آن همان دیانت زردشتی بود که با تعلیمات اسلامی مزج شده بود. کتاب مذهبی او بفارسی بود. او دستور داد پیروانش خور...
-
به آفرید
لغتنامه دهخدا
به آفرید. [ ب ِه ْ ف َ ] (اِخ ) به آفرین . نام خواهر اسفندیار. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). نام خواهر اسفندیار، دختر گشتاسب : چو پردخته شد از بزرگان سرای برفتند به آفرید و همای . فردوسی .ابا خواهر خویش به آفریدبخون مژه هر دو رخ ناپدید.فردوسی .
-
به آفرید
لغتنامه دهخدا
به آفرید. [ ب ه ْف َ ] (ن مف مرکب ) نیکوآفریده . (فرهنگ فارسی معین ).
-
به آفریدیان
لغتنامه دهخدا
به آفریدیان . [ ب ِه ْ ف َ ] (اِخ ) منسوب به به آفرید. به آفریدیه : پرکدر. بر کنار مرورود نهاده است و او را قهندز است استوار و اندروی گبرکانند و ایشان را به آفریدیان خوانند. (حدود العالم چ دانشگاه تهران ص 94). رجوع به به آفرید شود.