کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بهمان
لغتنامه دهخدا
بهمان . [ ب َ ] (ص مبهم ، ضمیر مبهم )مرادف و متتابع فلان است که چیزی مجهول و غیرمعلوم باشد. (برهان ). فلان و بهمان و... کنایه از دو چیز یا دو شخص غیرمعین که آنرا باستار و پیستار هم میگویند.(از آنندراج ). مرادف فلان و بهمان یعنی چون بطور مبهم خواسته ب...
-
بهمان
لغتنامه دهخدا
بهمان . [ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دربقاضی است که در بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور واقع است و 126 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
جستوجو در متن
-
بهمدان
لغتنامه دهخدا
بهمدان . [ ب َ م َ ] (ضمیر مبهم ) فلان و بهمان و بیسار، از کلمات و اسماء مهمله است . رجوع به بهمان شود.
-
آناناس
لغتنامه دهخدا
آناناس . (فرانسوی ، اِ) نام درختی با میوه ای بهمان نام .
-
بیستار
لغتنامه دهخدا
بیستار. (ضمیر مبهم ، از اتباع ) فلان و بهمان . (جهانگیری )(رشیدی ). مانند فلان و بهمان و همچنانکه فلان و بهمان را گاهی با هم و گاهی جدا از هم گویند بیستار را نیز گاهی با باستار (بیستار و باستار) و گاهی جدا گویند، و گاهی با فلان هم میگویند همچو فلان و...
-
بیسار
لغتنامه دهخدا
بیسار. (ضمیر مبهم ، از اتباع ) از اتباع فلان است . گویند فلان و بیسار یا فلان فیسار؛ فلان و بهمان . فلان بهمان . باستار. (یادداشت مؤلف ). فلان و فیسار. فلان فیسار.
-
بوهمان
لغتنامه دهخدا
بوهمان . (اِ) رحم است که زهدان و بچه دان باشد. (برهان ) (آنندراج ). زهدان و بچه دان و بون و بوگان و رحم . (ناظم الاطباء). || از اسمای مبهمه ٔ فارسی هم هست . همچو: فلان و بهمان . (برهان ) (آنندراج ). فلان و بهمان . (ناظم الاطباء).
-
هاکله
لغتنامه دهخدا
هاکله . [ ل َ / ل ِ ] (ص ) صورتی دیگر از کلمه ٔ هاکره و بهمان معنی است . رجوع به هاکره شود.
-
رامه
لغتنامه دهخدا
رامه . [ م َ ] (اِ) یاقوت در معجم البلدان گوید: مانند رام کلمه ٔ فارسی است بهمان معنی ؛ یعنی مراد و مقصود. (یادداشت مؤلف ).
-
ناوردکنان
لغتنامه دهخدا
ناوردکنان . [ وَ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال ناورد کردن : مجنون بهمان ورق شمردن ناوردکنان بجان سپردن .نظامی .
-
باژازت
لغتنامه دهخدا
باژازت . [ زِ ] (اِخ ) تلفظ آلمانی بایزید است که در همه ٔ اروپا بهمان تلفظ معروف شده است و مراد سلطان بایزیدخان اول عثمانی است .
-
بهمون
لغتنامه دهخدا
بهمون . [ ب َ ] (ضمیر مبهم ) مرادف فلان است چنانکه گویند فلان و بهمون . (آنندراج ). رجوع به بهمان شود.
-
بزنجان
لغتنامه دهخدا
بزنجان . [ ب ُ زَ ] (اِخ ) نام بلوکی و قریه ای از اقطاع کرمان است . (یادداشت مؤلف ). || نام مردی بهمان ناحیت . (یادداشت مؤلف ).
-
خافظه
لغتنامه دهخدا
خافظه . [ ف ِ ظَ ] (ع ص ) در آنندراج بهمان معانی خافضه آمده و بنظر تصحیف آن است .