کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بهط
لغتنامه دهخدا
بهط. [ ب َ هََ ط ط ] (معرب ، اِ) نوعی از طعام که برنج را با شیر و روغن پزند، معرب بهتا که هندی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). شیربرنج . (دهار).
-
واژههای همآوا
-
بحت
لغتنامه دهخدا
بحت . [ ب َ ] (اِخ ) محمدبن علی بن بحت . محدثی بوده است . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
بحت
لغتنامه دهخدا
بحت . [ ب َ ] (ع ص ، اِ) ساده و خالص از هر چیز: یقال عربی بحت ؛ ای محض . و شراب بحت ؛ ای صرف . خیر بحت ؛ ای لیس معه غیره ، و مؤنث آن به هاء است و نزد بعضی مثنی ومجموع و مصغر نشود. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).بی آمیغ و ساده و خالص از هر چیز. (آن...
-
بحة
لغتنامه دهخدا
بحة. [ ب َح ْ ح َ ] (ع ص ، اِ) زن گلوگرفته ٔ گران آواز. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
بحة
لغتنامه دهخدا
بحة. [ ب ُح ْ ح َ ] (ع اِمص ) گرفتگی گلو و گرانی آواز. (منتهی الارب ). گرفتگی آواز. (غیاث اللغات ). گرفتگی گلو. گرانی آواز. (آنندراج ). غلظت در آواز و صوت . در لغت گرفتگی آواز باشد، واگر بر اثر بیماری باشد آنرا بحاح گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون )....
-
بهت
لغتنامه دهخدا
بهت . [ ب َ ] (اِخ ) قومی از برهمنان و آنرا اهل اردو بهایت نیز گویند... و این لفظ هندی است . (از آنندراج ) (از غیاث ).
-
بهت
لغتنامه دهخدا
بهت . [ ب َ ] (ع اِ) سنگی است . (منتهی الارب ).نام یک نوع سنگ . || رخنه . || جدایی و افتراق . || حیرت . (ناظم الاطباء).
-
بهت
لغتنامه دهخدا
بهت . [ ب َ ] (ع مص ) حیران کردن . (ترجمان القرآن ). متحیر و سرگشته شدن . (از اقرب الموارد). متحیر ماندن . قال اﷲ تعالی : فبهت الذی کفر واﷲ لایهدی القوم الظالمین . (منتهی الارب ). مدهوش شدن و تحیر نمودن و منقطع گردیدن و هو الافصح . قوله تعالی : فبهت ...
-
بهت
لغتنامه دهخدا
بهت . [ ب َ ] (هندی ، اِ) این نام هندوی است و معنی او رفتن ستاره است به روزی . (التفهیم ). لفظ هندی است و نزد منجمان حرکت کوکبی بود در زمان معین مثل ده روز یا پنج روزیا کمتر یا بیشتر. چون مطلق گویند مراد مقدار حرکت او بود در یک شبانه روز. (از کشاف اص...
-
بهت
لغتنامه دهخدا
بهت . [ ب َ / ب َ هََ ] (ع مص ) دروغ بستن بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ناگاه گرفتن . || غالب شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || متحیر گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ن...
-
بهت
لغتنامه دهخدا
بهت . [ ب َ هََ ] (هندی ، اِ) نوعی از طعام باشد و بعضی گویند شیربرنج است و بعضی گویند فرنی است که برادر پالوده باشد و بعضی گویند حلوای برنج است و معرب آن بهط است . (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ). مأخوذ از هندی ، یک نوع غذایی که شیربرنج نیز گویند. (...
-
بهت
لغتنامه دهخدا
بهت . [ ب ُ ] (ع اِمص ، اِ) دروغ . (منتهی الارب ). کذب و دروغ . (ناظم الاطباء). || افترا. (فرهنگ فارسی معین ). || (ص ، اِ) ج ِ بَهوت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مهلبة
لغتنامه دهخدا
مهلبة. [ م ُ هََ ل ْ ل َ ب َ ] (ع اِ) بهطة. (بحر الجواهر). بهط. شیربرنج . رجوع به بهط و بهطة [ ب ُ هََ ط طَ ] شود.