کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهشت و جهنم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هشت بهشت
لغتنامه دهخدا
هشت بهشت . [ هََب ِ هَِ ] (اِخ ) هشت خلد. هشت بستان . هشت باغ . (از یادداشتهای مؤلف ). یکی خلد، دوم دارالسلام ، سوم دارالقرار، چهارم جنت عدن ، پنجم جنت المأوی ، ششم جنت النعیم ، هفتم علیین ، هشتم فردوس . (غیاث اللغات ) : هفت فلک با گهرت حقه ای هشت ...
-
بهشت برین
لغتنامه دهخدا
بهشت برین . [ ب ِ هَِ ت ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فردوس برین . بهشت . جنت : دل سام شد چون بهشت برین بر آن پاک فرزند کرد آفرین . فردوسی .یکی چون بهشت برین شهر دیدکه از خرمی نزد او بهر دید. فردوسی .دو کوثر بر آن دوکف دست اوست بهشت برین را بود کوث...
-
بهشت شداد
لغتنامه دهخدا
بهشت شداد. [ ب ِ هَِ ت ِ ش َدْ دا ] (اِخ ) رجوع به ارم شود.
-
بهشت صبوحی
لغتنامه دهخدا
بهشت صبوحی . [ ب ِ هَِ ص َ ] (اِ مرکب )شراب بهشتی که در بامدادان نوشند. (ناظم الاطباء).
-
بهشت گنگ
لغتنامه دهخدا
بهشت گنگ . [ ب ِ هَِ ت ِ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بهشت معلوم . (برهان ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
بهشت آباد
لغتنامه دهخدا
بهشت آباد. [ ب ِ هَِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کشکوئیه است که در شهرستان رفسنجان واقع شده است . دارای 400 تن سکنه می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
بهشت آباد
لغتنامه دهخدا
بهشت آباد. [ب ِ هَِ ] (اِ مرکب ) کنایه از دنیا است : چوسرو باش تهیدست فارغ از هر بدچو نخل باش ستوده در این بهشت آباد.سعدی .
-
بهشت آسا
لغتنامه دهخدا
بهشت آسا. [ ب ِ هَِ ] (ص مرکب ) بهشت آئین . بهشت گونه . بهشت مانند : خدم مجلس بهشت آسایش تحیر عقول غلمان دارالسرور. (حبیب السیر).
-
بهشت آیین
لغتنامه دهخدا
بهشت آیین . [ ب ِ هَِ ] (ص مرکب ) مانند بهشت . بهشت آسا. (ناظم الاطباء) : بهشت آئین سرایی را بپرداخت ز هر گونه در او تمثالها ساخت . رودکی .در آن مرغزار بهشت آئین خیمه ها زدند. (اسکندرنامه نسخه ٔ نفیسی ).
-
بهشت زار
لغتنامه دهخدا
بهشت زار. [ ب ِ هَِ ] (اِ مرکب ) جایی که مانند بهشت باشد. (ناظم الاطباء).
-
خازن بهشت
لغتنامه دهخدا
خازن بهشت . [ زِ ن ِ ب ِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رضوان . رجوع به کلمه ٔ خازن شود.
-
هفت چشمه ٔ بهشت
لغتنامه دهخدا
هفت چشمه ٔ بهشت . [ هََ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ ب ِ هَِ ] (اِخ ) کوثر. کافور. میم . سلسبیل . تسنیم . مَعین . زنجبیل . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
دوزخ سرشت
لغتنامه دهخدا
دوزخ سرشت . [ زَ س ِ رِ ] (ص مرکب ) که سرشت دوزخ دارد. که طبیعت جهنم دارد. که چون دوزخ جای شکنجه و آزار و عذاب است . (یادداشت مؤلف ) : بهشت این و آن هست دوزخ سرشت به دوزخ نیاید کسی از بهشت .نظامی .
-
دوزخی روی
لغتنامه دهخدا
دوزخی روی . [ زَ ] (ص مرکب ) که روی چون روی دوزخیان دارد. که رویش همانند روی اهل جهنم زشت و سیاه است . (از یادداشت مؤلف ) : وزآن پس بپرسید از آن ترک زشت که ای دوزخی روی دور از بهشت .فردوسی .