کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهتر بودن از پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پست پست
لغتنامه دهخدا
پست پست . [ پ َ پ َ ] (ق مرکب ) نرم نرمک . آهسته آهسته :عشق میگوید بگوشم پست پست صید بودن بهتر از صیادی است .مولوی .
-
مردم زادگی
لغتنامه دهخدا
مردم زادگی . [ م َ دُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) نجابت . اصالت . (یادداشت مؤلف ). مردم زاده بودن . رجوع به مردم زاده شود : مردم بهتر که مردم زادگی . قرةالعیون . (از یادداشت مرحوم دهخدا).
-
باد در سر کردن
لغتنامه دهخدا
باد در سر کردن . [ دَرْ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از مغرور ومتکبر شدن . (آنندراج ): وهرچند رکاب عالی زودتر حرکت کند سوی خراسان بهتر که مسافت دور است و قوم غزنین بادی در سر کنند که کار بر ما دراز گردد. (تاریخ بیهقی ). رجوع به باد در سر داشتن و باد...
-
اعتراف نمودن
لغتنامه دهخدا
اعتراف نمودن . [ اِ ت ِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) اقرار نمودن . مقر بودن . اذعان کردن : بخطای خویش اعتراف نموده معلوم شد که از طرف او رغبتی هست . (گلستان ). اسب چوبین قلم طی این بادیه نیارد نمود همان بهتر که از آن بعجز اعتراف نمایم . (نصیر همدا...
-
محرمی
لغتنامه دهخدا
محرمی . [ م َرَ ] (حامص ) عمل محرم . حالت و چگونگی محرم . محرمیت .محرم بودن . صداقت و راستی . اعتماد برای نهفتن راز. (از ناظم الاطباء). رازداری . سِرنگهداری : زید از سر محرمی و خاصی برده ز میان عمرو عاصی . نظامی (لیلی و مجنون ، ملحقات ص 242).وحدت گزی...
-
امامة
لغتنامه دهخدا
امامة. [ اِ م َ ] (ع مص ، اِمص ) امامی کردن . (مصادر زوزنی )(تاج المصادر بیهقی ). پیش روی ، گویند: هذا اَیَم ﱡ منه امامة و هذا اَوَم ﱡ منه امامة؛ این بهتر است از آن برای امامت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). پیشوایی کردن . (آنندراج )....
-
چنگیدن
لغتنامه دهخدا
چنگیدن . [ چ ُ دَ ] (مص ) سخن گفتن . (ناظم الاطباء) : خمش بودن نکو فضیلست لیکن نه چندانی که گویندت که گنگی همان بهتر که در بزم افاضل زدانشهای خود چیزی بچنگی که تا معلوم گردد عاقلان راکه تو شاخ گلی یا چوب شنگی . خواجه نصیرطوسی .و برین قیاس چنگد و چنگی...
-
چیر
لغتنامه دهخدا
چیر. (ص ) مخفف چیره . پیروز. غالب . مظفر. غالب . مسلط : کجا نام او شیده ٔ شیر بودهمیشه به جنگ اندرون چیر بود. فردوسی .اگر چند هستی تو در جنگ چیرنه من روبهم نیز تو شرزه شیر. فردوسی .او به می دادن جادوست به دل بردن چیرچیزها داند کردن به چنین باب اندر. ...
-
چپ
لغتنامه دهخدا
چپ . [ چ َ ] (ص ، اِ) معروف است که نقیض راست باشد. (برهان ). نقیض راست . (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). مقابل راست . برابر راست . یسار که مقابل یمین (راست ) باشد. اَیسَر ویُسری که مقابل راست (ایمن و یُمنی ) باشد. سمت مقابل راست . طرف چپ . سوی چپ . جانب ...
-
رهایی
لغتنامه دهخدا
رهایی . [ رَ ] (حامص ) رهائی .آزادی . خلاص . نجات . (ناظم الاطباء). مقابل گرفتاری ، وبا لفظ دادن مستعمل است . (از آنندراج ) : مرا گر ز ایدر رهایی بودترا در جهان پادشایی بود. فردوسی .سرپر ز شرم و تباهی مراست اگر بیگناهم رهایی مراست . فردوسی (از یادداش...
-
واثق نیشابوری
لغتنامه دهخدا
واثق نیشابوری . [ ث ِ ق ِ ] (اِخ ) (ملا...) از شعرای دوره ٔ صفوی است . تتبع سخنان خواجه عبداﷲ انصاری میکرد و به هند رفت و پس از بازگشت در قمشه درگذشت . از اوست :اشکم چو یاد از دل بیتاب میدهدبال و پر شرار به سیماب میدهدهر خارخشک ریشه به آب بقا رساندحس...
-
مفلسی
لغتنامه دهخدا
مفلسی . [ م ُ ل ِ ](حامص ) بینوایی . بی چیزی . تنگدستی . (از ناظم الاطباء). افلاس . مفلس بودن . حالت و چگونگی مفلس : مفلسی من تو را از بر من می بردسرکشی تو مرا از تو بری می کند. خاقانی .اسکندر و تنعم و ملک دو روزه عمرخضر و شعار مفلسی و عمر جاودان . خ...
-
پا
لغتنامه دهخدا
پا. (اِ) رِجل . از اندامهای بدن و آن از بیخ ران تا سر پنجه ٔ پای باشد شامل ران و زانو و ساق و قدم . پای . و گاه بمعنی قسمت زیرین پا آید که عرب قدم گوید و آن از اشتالنگ تا نوک ابهام است : با جهل شما درخور نعلید بسر برنه درخور نعلی که بپوشیده به پائید....
-
نامردی
لغتنامه دهخدا
نامردی . [ م َ ] (حامص مرکب ) پستی . حقارت . (ناظم الاطباء). فرومایگی . دنائت . || بی حمیتی . بی غیرتی . بی مروتی . بی رگی . بی تعصبی . ناجوانمردی : ز نامردی و خواب ایرانیان برآشفت رستم چو شیر ژیان . فردوسی .نشاندند حرم ها را [ حرم سلطان محمد محمودغز...
-
مفقود
لغتنامه دهخدا
مفقود. [ م َ] (ع ص ) گم کرده شده . یافته نشده . (از غیاث ) (از آنندراج ). گم . گمشده . ناپدید. غایب . معدوم . (از ناظم الاطباء). از دست بشده . گم شده . ناپیدا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || نایاب . ناپیدا : صاحب عالم و عادل حسن الخلق حسین آنکه در ع...