کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهتر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بهتر
لغتنامه دهخدا
بهتر. [ ب َ ت َ ] (ع اِ) دروغ . (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به بهتره شود.
-
بهتر
لغتنامه دهخدا
بهتر. [ ب ِ ت َ ] (ص تفضیلی ) (از: بِه ْ + تر، علامت صیغه ٔ تفضیلی ) نیکوتر. خوبتر. زیباتر. جمیل تر. (فرهنگ فارسی معین ). خوبتر و نیکوتر. زیباتر. شایسته تر و پسندیده تر. (ناظم الاطباء) : چیست از گفتار خوش بهتر که اومار را آرد برون از آشیان . خفاف .ما...
-
بهتر
لغتنامه دهخدا
بهتر. [ ب ُ ت ُ ] (ع ص ) مرد کوتاه . ج ، بَهاتِر. (منتهی الارب ) (از مهذب الاسماء) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج ). مرد کوتاه و زن کوتاه . (از ناظم الاطباء). مؤنث : بُهتُرَة. (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
بهتر آمدن
لغتنامه دهخدا
بهتر آمدن . [ ب ِ ت َ م َ دَ ] (مص مرکب )غلبه کردن . فائق شدن : و از وی [ از بلغار] مقدار بیست هزار مرد سوار بیرون آید که با هرچند که بود از لشکر کافران حرب کنند و بهتر آیند. (حدود العالم ). و ایشان [ مردم روس ] با همه ٔ کافران که گرد ایشان است حرب ک...
-
واژههای همآوا
-
بحتر
لغتنامه دهخدا
بحتر. [ ب ُ ت ُ ] (اِخ ) قبیله ای است . (مهذب الاسماء). نام پدر قبیله ای از طی که پسر عتودبن عنیز است و از آن قبیله است ابوعباده ٔ شاعر. (منتهی الارب ). || نام محلی . (ناظم الاطباء).
-
بحتر
لغتنامه دهخدا
بحتر. [ ب ُ ت ُ ] (اِخ ) نام شاعری جاهلی که جد جدی بن تدول است . (منتهی الارب ).
-
بحتر
لغتنامه دهخدا
بحتر. [ ب ُ ت ُ ] (ع ص ، اِ) کوتاه گرداندام . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خپله . ج ، بحاتر. مردمان کوتاه . (مهذب الاسماء).
-
جستوجو در متن
-
بهاتر
لغتنامه دهخدا
بهاتر. [ ب َ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ بُهتُر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به بهتر شود.
-
غویق
لغتنامه دهخدا
غویق . [ غ َ ] (ع اِ) آواز هر چیز. به عین مهمله بهتر است . (از متن اللغة).
-
یک برگ
لغتنامه دهخدا
یک برگ . [ ی َ / ی ِ ب َ ] (ص مرکب ) بهتر. خوبتر. (ناظم الاطباء).
-
یکرک
لغتنامه دهخدا
یکرک . [ ی َ رَ ] (ص ) بهتر. (ناظم الاطباء). اما در جای دیگر دیده نشد.
-
بغدی
لغتنامه دهخدا
بغدی . [ ب َ ] (ع اِ) شتر اول قسم که بهتر باشد. (آنندراج ).