کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهبودی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بهبودی
لغتنامه دهخدا
بهبودی . [ ب ِ ] (حامص مرکب ) خوبی و خیریت . (ناظم الاطباء). خوبی . نیکی . (فرهنگ فارسی معین ). || تندرستی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || زور و توانائی . || (اِ) کنایه از خنجر و دشنه . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
شهند
لغتنامه دهخدا
شهند. [ ش َ هََ ] (اِ) بهبودی و نیکی . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
بهتری یافتن
لغتنامه دهخدا
بهتری یافتن . [ ب ِ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) به شدن . بهبودی یافتن : چون یعقوب بهتری یافت ، مهدی مردی علوی به وی داد و گفت این را بکش . (مجمل التواریخ و القصص ).
-
خانه روشنی
لغتنامه دهخدا
خانه روشنی . [ ن َ / ن ِ رَ / رُو ش َ ] (حامص مرکب ) حالتی شبیه به بهبودی و شفاء که برای بعض بیماران لحظه ای چند پیش از حال احتضار پدید آید.
-
تبی
لغتنامه دهخدا
تبی . [ ت ُ ] (اِخ ) یهودیی از اعقاب سبط «نفتالی » که بر اثر پرهیزکاری مشهور گشت و در دوران پیری کور شد و بوسیله ٔ پسرش و بنا براهنمائی فرشته ٔ«رافائل » بهبودی یافت .
-
خطف
لغتنامه دهخدا
خطف . [ خ ُ ] (ع اِ) بهی . بهبودی . شفا. علاج . (یادداشت بخط مؤلف ). منه : مامن مرض الاوله خطف ؛ نیست آزاری که مر او را بهی و شفا نیست . (یادداشت بخط مؤلف ) (ناظم الاطباء).
-
عیاء
لغتنامه دهخدا
عیاء. [ ع َ ] (ع ص ) داء عیاء؛بیماریی که بِه نشود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بیماریی که بهبودی در آن نباشد. (از اقرب الموارد). || فحل عیاء؛ گشن درمانده از گشنی ، یا آنکه طرز گشنی نداند و گاهی گشنی نکرده باشد،و نیز رجل عیاء به همین دو ...
-
منصف قاجار
لغتنامه دهخدا
منصف قاجار. [ م ُ ص ِ ف ِ ] (اِخ ) محمد زمان خان ، پسر فضلعلی خان قاجار قوانلو از شاعران قرن سیزدهم (متوفی به سال 1264 هَ . ق .) و مایل به عزلت و انزوا و در تهذیب اخلاق و تکمیل نفس کوشا بود. از اوست :جراحت دل ما را مباد بهبودی در آرزوی سر زلف مشکبار ...
-
جبر
لغتنامه دهخدا
جبر. [ ] (اِخ ) ابن علی بن عیسی بن الفرج بن صالح مکنی به ابوالبرکات و ملقب به الربعی الزهری . وی یکی از ادیبان فصیح و بلیغ بود. محمدبن عبدالملک همدانی گوید: او در بغداد از وزیران نیابت میکرد و در نویسندگی دست توانائی داشت . او در جوانی دیوانه شد و خو...
-
خاقان
لغتنامه دهخدا
خاقان . (اِخ ) تخلص فتحعلیشاه قاجار بوده است و بیت زیر از جمله اشعاری است که او برای باغ دلگشا ساخته و در آنجا خود را به این نام تخلص کرده است :دلگشایی یار زندان بلاست هر کجا یار است آنجا دلگشاست . (قاموس الاعلام ترکی ج 3).در مجمعالفصحاء ج 1 ص 23 این...
-
کپه
لغتنامه دهخدا
کپه . [ ک ُپ ْ پ َ / پ ِ ] (اِ) مرضی است سوداوی که آن را به پارسی کریون گویند اصل آن گر است که به عربی جرب گویند و کپه را معرب کرده قوبه خوانند. (آنندراج ).- کپه ٔ ارمنی ؛ سالک . ضایعه ٔ پوستی که به شکل زخمی وسیله ٔ لیشمانیا تروپیکا (میکروبی از رده ...
-
طلعت
لغتنامه دهخدا
طلعت . [طَ ع َ ] (اِخ ) اصفهانی . هدایت گوید: اسمش آقا محمد،شغلش تجارت ، وطنش اصفهان ، فنش غزل سرائی . از اوست :بقفس شادم و با درد گرفتاری خویش نیست با نغمه سرایان چمن کار مرا.باآنکه منزل کسی اندر دل تو نیست نبود کسی که در دل او منزل تو نیست .کس توان...
-
صاحب الحقنة
لغتنامه دهخدا
صاحب الحقنة. [ ح ِ بُل ْ ح ُ ن َ ] (اِخ ) لقب ابوالحسین بن کشکرایا. قفطی در تاریخ الحکما او را بدین لقب یاد کرده ودر عیون الانباء گوید وی طبیبی عالم و در صناعت طب به فضل و اتقان مشهور بود و در خدمت امیر سیف الدولةبن حمدان میزیست . چون عضدالدوله بیمار...
-
جبرائیل
لغتنامه دهخدا
جبرائیل . [ ج ِ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲ یا عبداﷲبن بختیشوع بن جبرائیل یکی دیگر از طبیبان عالیقدر خاندان بختیشوع است . پدر وی از متصوفان بودو وقتی المقتدر بخلافت رسید او را از خاصان درگاه خود ساخت و مدتی در این سمت بود سپس درگذشت و پسر خود جبرائیل و دختری...