کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهایم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بهایم
لغتنامه دهخدا
بهایم . [ ب َ ی ِ ] (ع اِ) بهائم . ج ِ بهیمه . چهارپایان مثل اسب و شتر و گاو و غیره . (غیاث ). ج ِ بهیمه . (ناظم الاطباء) : وی از شمار بهایم است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 95). ترکیب مردم را چون نیکو نگاه کرده اید بهایم اندر آن با وی یکسان است . (تاریخ ...
-
جستوجو در متن
-
هوشا
لغتنامه دهخدا
هوشا. (اِ) هوشاز. تشنگی سخت بهایم را گویند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به هوشاز شود.
-
پراکنده گوی
لغتنامه دهخدا
پراکنده گوی . [ پ َ ک َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) پراکنده گو : پراکنده دل گشت از آن عیبجوی برآشفت و گفت ای پراکنده گوی . سعدی .بهایم خموشند و گویا بشرپراکنده گوی از بهایم بتر.سعدی .
-
سگ دندان
لغتنامه دهخدا
سگ دندان . [ س َ دَ ] (اِ مرکب ) دندان نیش را گویند که هریک از سباع و بهایم را باشد و آن را به عربی ناب گویند. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). دندان نیش که هریک از سباع و بهایم را میباشد. و همچنین مار نیز هست که بدان دندان نیش میزند و آن را به تازی ن...
-
شاپ و شوپ
لغتنامه دهخدا
شاپ و شوپ . [ پ ُ ] (اِ صوت ، از اتباع ) حکایت صوت آب آنگاه که چیزی چون ماهی در آن طپد : پندارد او بهایم پندارد این بهوپم غافل که در میانه سر گرم شاپ و شوپم ؟
-
بهائم
لغتنامه دهخدا
بهائم . [ ب َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ بهیمة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (ترجمان القرآن ). بهایم . حیوانات وستور و ستور وحشی . (ناظم الاطباء) : وی از شمار بهائم است بلکه بتر از بهائم . (تاریخ بیهقی ).رازیست اینکه راه ندانستنداینجا در این بهائ...
-
نشقة
لغتنامه دهخدا
نشقة. [ ن ُ ق َ ] (ع اِ) گردن بند ستور. حلقه ٔ رسن که در گردن بهایم افکنند. (از منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). گردن بندی که به گردن ستور می نهند. (ناظم الاطباء). طوق یا ریسمانی که بر گردن اغنام و جز آن افکنند. (از المنجد). ج ، نُشَق .
-
هوشاز
لغتنامه دهخدا
هوشاز. (اِ) تشنگی بهایم که به غایت رسیده باشد. (انجمن آرا) (برهان ). جهانگیری به این معنی آورده و رشیدی علاوه بر آن مصدر هوشازیدن و نعت هوشازده را هم آورده است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). و در سروری به نقل از مؤیدالفضلا هوشازیدن به معنی تشنه شدن د...
-
نعایم
لغتنامه دهخدا
نعایم . [ ن َ ی ِ ] (ع اِ) نعائم . شترمرغان . ج ِ نعامة، به معنی شترمرغ : چون زبانی اندر آتش چون سلحفاة اندر آب چون نعایم در بیابان چون بهایم در قرن . منوچهری .هم زحل رنگم چو آهن هم ز آتش حامله وز حریصی چون نعایم آهن و آتش خورم . خاقانی .رجوع به نعائ...
-
حشرات
لغتنامه دهخدا
حشرات . [ ح َ ش َ ] (ع اِ) ج ِ حَشرَة. جنبندگان خرد. احناش .حشار. جانوران خزنده و گزنده یا جانور ریزه ٔ زمینی .جانوران ریزه و جانوران که در زمین سوراخ کرده خانه سازند، لهذا بسوی زمین اضافت کرده حشرات الارض گویند مثل مار و موش و غیره . (از غیاث اللغات...
-
ضلع
لغتنامه دهخدا
ضلع. [ ض َ ل َ ] (ع مص ) کژ گردیدن شمشیر. (منتهی الارب ). کژ شدن شمشیر و جزآن . (منتخب اللغات ). || خصومت کردن با کسی . (منتهی الارب ). || کژی خِلقی و کژ شدن در خلقت . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). ضَلْع. || برداشتن بار گران . (منتخب اللغات ). تحمل...
-
معذب
لغتنامه دهخدا
معذب . [ م ُ ع َذْ ذَ ] (ع ص ) در شکنجه کشیده شده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). عذاب شده و شکنجه شده و آزارشده و اذیت کشیده و آزرده شده . (ناظم الاطباء) : ارواح ایشان به حشرات و سباع و بهایم حلول کرده است و بدان سبب معذبند. (جهانگشای...
-
زنگستان
لغتنامه دهخدا
زنگستان . [ زَ گ ِ ] (اِخ ) ناحیه ٔ زنگ . زنگبار. مهمترین ناحیتی است اندر جنوب و بعضی از شرق وی به زابج پیوسته است و شمالش به دریای اعظم و بعضی از مغربش به حبشه ،و جنوبش کوه است و زمینشان معدن زر است و از برابر پارس و کرمان و سند نهاده است و مردمانی ...
-
سلحفات
لغتنامه دهخدا
سلحفات . [ س ُ ل َ ] (ع اِ) باخه . (غیاث ) (دهار). کشف ماده . ج ، سلاحف . (مهذب الاسماء) (آنندراج ).سنگ پشت و لاک پشت و باخه . (ناظم الاطباء) : چون زبانی اندر آتش ، چون سلحفات اندر آب چون نمایم در بیابان چون بهایم در قرن . منوچهری .و زهره ٔ سلحفات را...