کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهاره کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بهاره کاری
لغتنامه دهخدا
بهاره کاری . [ ب َ رَ / رِ کا ] (حامص مرکب ) آنچه در بهار کارند. در بهار تخم کاشتن .
-
چاله بهاره
لغتنامه دهخدا
چاله بهاره . [ ل َ ب َ رَ ](اِخ ) ده مخروبه ای است از دهستان موگونی بخش آخوره ٔشهرستان فریدن . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
-
جستوجو در متن
-
شخم
لغتنامه دهخدا
شخم . [ ش ُ ] (اِ) در اصطلاح کشاورزی عبارت است از برگرداندن زمین و حاضر کردن آن بوسیله ٔ ادوات مختلف برای زراعت و مقصود از این عمل که اساس زراعت محسوب میشود اولاً سست کردن زمین و ثانیاً برطرف کردن گیاه و ریشه های بی مصرفی است که مانع نمو زراعت میشود ...
-
مانگ
لغتنامه دهخدا
مانگ . (اِ) به معنی ماه باشد که قمر است . (برهان ). ماه را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). به معنی ماه است . (انجمن آرا) (آنندراج ). مانک .ماه . (ناظم الاطباء). از اوستا، «مونغ» . این کلمه در بعضی لهجه های ایرانی باقی مانده ؛ کردی ، «مانگ » «منگ » «مهنگ » ...
-
گندم
لغتنامه دهخدا
گندم . [ گ َ دُ ] (اِ) پهلوی و پازند گنتم ، معربش جندم (در: جوزجندم )، کردی گَنم ، افغانی قنوم ، وخی قیدیم ، سنگلیچی و منجی غندم ، سریکلی ژندم ، ژندوم ، شغنی ژیندم ، یودغا قدوم ، بلوچی گندیم ، و رجوع شود به هوبشمان . گیلکی ، فریزندی ، یرنی و نطنزی گن...
-
کاری
لغتنامه دهخدا
کاری . (ص نسبی ) شخصی که از او کارها آید. (برهان ). فعال . مفید. کارکن . شدیدالعمل . عامل . فاعل . فاعله . زرنگ . آنکه بسیار کار کند. مرد کاری . گاو کاری : گر تو خواهی که بفلخند ترا پنبه همی من بیایم که یکی فلخم دارم کاری . حکاک .بکار اندرون کاری ِ پ...
-
چوب
لغتنامه دهخدا
چوب . (اِ) ماده پوشیده از پوست ، تشکیل دهنده ٔ درخت اعم از ساقه و ریشه و شاخه ٔ آن . ماده ای سخت که ریشه وساقه و تنه و شاخه ٔ درخت را تشکیل میدهد. (از ناظم الاطباء). ماده ای سخت که ریشه و ساقه و تنه و شاخه ٔ درخت را تشکیل میدهد و آن را برای سوزاندن و...
-
فیروزآباد
لغتنامه دهخدا
فیروزآباد. (اِخ ) ابن بلخی نویسد: به قدیم جور گفتندی ، و گل «جوری » بدانجا منسوبست ، و به روزگار کیانیان این شهری بزرگ بود و حصاری عظیم داشت ، پس چون ذوالقرنین به پارس آمد چندانک کوشید آن را نتوانست ستدن . و رودی است رود برازه گویند، بر بلندی است چنا...
-
پنبه
لغتنامه دهخدا
پنبه . [ پَم ْ ب َ / ب ِ ] (ا) گیاهی که از الیاف غوزه ٔ آن ریسمان و پارچه کنند. کرشَف . کُرسُف . کرفُس . کرسوف . قضم . قطب . بِرَس ْ. قُطْن . قُطُن ّ. طُوط. قور. شحم الارض . رازقی . خرنف . ندف . دِعس . عَطب . عُطب . عُطُب . عطوب . (منتهی الارب ) : می...
-
چای
لغتنامه دهخدا
چای . (چینی ، اِ) معروف است و آن برگی باشد که از ختای آورند و جوشانیده مانند قهوه بخورند، منفعت بسیار دارد و مضرت شراب را دفع کند. (برهان ) (آنندراج ). معروف و مشهور است به چای و آن برگی است که از چین و ختا آورند و در آب جوشانیده مانند قهوه خورند و خ...
-
چغندر قند
لغتنامه دهخدا
چغندر قند. [ چ ُ غ ُ دَ رِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از چغندرکه به کار ساختن شکر و قند آید. قسمی چغندر که در کارخانه های بزرگ یا کارگاههای کوچک بوسایل صنعتی و شیمیائی قند و شکر از آن بدست آورند. آقای مسعود کیهان در کتاب جغرافیای اقتصادی خود...