کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهادری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بهادری
لغتنامه دهخدا
بهادری . [ ب َ دُ ] (حامص ) شجاعت و دلیری . (ناظم الاطباء). || جرأت و جسارت . (فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای مشابه
-
دیزج بهادری
لغتنامه دهخدا
دیزج بهادری . [ زَ ب َ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه با 109 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
قلعه بهادری
لغتنامه دهخدا
قلعه بهادری . [ ق َ ع َ ب َ دُ ] (اِخ ) نام تیره ای از طایفه ٔ اسیری قلخانی گوران است که تابستان در کوه سیاهانه به تعلیف احشام و زراعت دیم مشغول هستند و زمستان به گرمسیر ذهاب میروند و جمعیت آنان به حدود 35 تن بالغ میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5...
-
جستوجو در متن
-
بی جگری
لغتنامه دهخدا
بی جگری . [ ج ِ گ َ ] (حامص مرکب ) بیمناکی . نقیض بهادری . (آنندراج ) (غیاث ).
-
شجاعتی
لغتنامه دهخدا
شجاعتی . [ ش َ / ش ِ / ش ُ ع َ ] (حامص ) بهادری و دلاوری . جرأت . دلیری . پردلی و تهور. (ناظم الاطباء).
-
کارطلبی
لغتنامه دهخدا
کارطلبی . [ طَ ل َ ] (حامص مرکب ) بهادری و جنگجوئی . (غیاث )(آنندراج ). || عمل کارطلب . جستجوی کار.
-
کلاهون
لغتنامه دهخدا
کلاهون . [ ک ُ ] (اِخ ) نام پهلوانی و بهادری بوده . (برهان ) (آنندراج ). نام پهلوانی بوده . (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). مصحف کلاهور. (حاشیه ٔ برهان مصححح دکتر معین ).
-
جغتای
لغتنامه دهخدا
جغتای . [ ج ُ غ َ ] (اِخ ) ناحیه ٔ فرمانروائی جغتای پسر چنگیز و خاندان اودر ماوراءالنهر : «... و بهادری و ضرب شمشیرش [ ابابکر میرزا نبیره ٔ امیرتیمور ] در میان مردم جغتای اشتهار تمام دارد.» (مجالس النفائس ص 124).
-
رستم رکابی
لغتنامه دهخدا
رستم رکابی . [ رُ ت َ رِ ] (حامص مرکب ) دلاوری و بهادری . (ناظم الاطباء) : به رستم رکابی روان کرده رخش هم اورنگ پیرای و هم تاج بخش . نظامی .و رجوع به رستم و رستم رکاب شود.
-
رزم آرا
لغتنامه دهخدا
رزم آرا. [ رَ ] (نف مرکب ) مخفف رزم آراینده . بهادری که در نبرد کردن باهنر باشد. (ناظم الاطباء). پهلوانی که در رزم هنرمند باشد. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به رزم آرای شود. || فرماندهی که مقدمات جنگ را آماده سازد. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به رزم آ...
-
شیراندازی
لغتنامه دهخدا
شیراندازی . [ اَ ] (حامص مرکب ) عمل شیرانداز. غالب آمدن بر شیر با مکر و حیله : رو تو روبه بازی خرگوش بین مکر شیراندازی خرگوش بین . مولوی .|| شجاعت و بهادری و دلیری . (ناظم الاطباء). توانایی و کاردانی و آشنایی به فن و رمز کارها.
-
شتردلی
لغتنامه دهخدا
شتردلی . [ ش ُ ت ُ دِ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت شتردل .بددلی . کین توزی . کینه وری . نامردی که ضد بهادری است .(غیاث اللغات ). نامردی . (ناظم الاطباء) : مرا غمی است شتروارها به حجره ٔ تن شتردلی نکنم غم کجا و حجره ٔمن . کاتبی .|| خوف . ترس . هراس . (...
-
موروثی
لغتنامه دهخدا
موروثی . [ م َ ] (ص نسبی ) آنچه به ارث رسیده باشد و مال موروث . ضد مکتسبی . (ناظم الاطباء). ارثی . به ارث رسیده . از راه ارث رسیده ، مقابل مکتسب .(از یادداشت مؤلف ) : ملک موروثی پدرخواستند. (گلستان ). در واقع او را بهادری و پهلوانی موروثی بود. (ظفرن...