کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهائم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بهائم
لغتنامه دهخدا
بهائم . [ ب َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ بهیمة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (ترجمان القرآن ). بهایم . حیوانات وستور و ستور وحشی . (ناظم الاطباء) : وی از شمار بهائم است بلکه بتر از بهائم . (تاریخ بیهقی ).رازیست اینکه راه ندانستنداینجا در این بهائ...
-
جستوجو در متن
-
طلوة
لغتنامه دهخدا
طلوة. [ طِل ْ وَ ] (ع اِ) بچه ٔ بهائم . (منتهی الارب ).
-
خموش شدن
لغتنامه دهخدا
خموش شدن . [ خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ساکت شدن . بیصدا شدن : چو مردم سخنگوی باید بهوش وگرنه شدن چون بهائم خموش .سعدی (بوستان ).
-
کداس
لغتنامه دهخدا
کداس .[ ک ُ ] (ع اِ) برف کوفته ٔ فراهم آورده . || عطسه ٔ ستور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عطسه ٔ بهائم و در انسان هم استعمال می شود. (اقرب الموارد).
-
کدسة
لغتنامه دهخدا
کدسة. [ ک َ س َ ] (ع اِ) عطسه ٔ ستور و عطسه دادن آن و گاهی در مردم هم استعمال کنند. (منتهی الارب ). عطسه ٔ بهائم و در مردم هم استعمال کنند. (از اقرب الموارد).
-
اب
لغتنامه دهخدا
اب . [ اَب ب ] (ع اِ) گیاه . عشب . علف که چهاروا و بهائم خورد. آنچه از زمین روید. سبزه . || چراگاه . مَرعی ̍. مرتع. گیاه زار. چمن .
-
عقة
لغتنامه دهخدا
عقة. [ ع ِق ْ ق َ ] (ع اِ) اسم النوع است مصدر عق را. (از اقرب الموارد). رجوع به عق شود. || موی شکمی هر چه از ستور باشد، یا در خران و مردم فقط. (از منتهی الارب ). موی هر نوزاد از مردم و بهائم ، و گویند آن فقط برای خران و مردم است . ج ، عِقَق . (از اقر...
-
ویشه
لغتنامه دهخدا
ویشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) بیشه است که جای سباع و بهائم باشد. (برهان ). بر وزن و معنی بیشه است ، و به دری طبری بیشتر بیشه را ویشه به واو گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا) : از وی شده کار ویشه رنگین .(شاعری طبری از آنندراج ).
-
قلذ
لغتنامه دهخدا
قلذ. [ ق َ ل َ ] (ع اِ) کرمکی است شپش مانندکه به چارپایه درآویزد و تا حیاتش مفارقت نکند. (منتهی الارب ). چیزی است چون شپش که به بهائم چسبد و تا آنها را نکشد جدا نشود. (اقرب الموارد از صاغانی ).
-
خسیس تر
لغتنامه دهخدا
خسیس تر. [ خ َ ت َ ] (ص تفضیلی ) پست تر. فرومایه تر. حقیرتر. دون تر. رذلتر. (یادداشت بخط مؤلف ) : و قومی ، خاک بدهانشان ،الهیت بر ائمه ضلال خود که از بهائم و سباع و حشرات در مرتبه ٔ خسیس تر بودند اطلاق کردند. (کتاب النقض ).
-
بهایم
لغتنامه دهخدا
بهایم . [ ب َ ی ِ ] (ع اِ) بهائم . ج ِ بهیمه . چهارپایان مثل اسب و شتر و گاو و غیره . (غیاث ). ج ِ بهیمه . (ناظم الاطباء) : وی از شمار بهایم است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 95). ترکیب مردم را چون نیکو نگاه کرده اید بهایم اندر آن با وی یکسان است . (تاریخ ...
-
سفاد
لغتنامه دهخدا
سفاد. [ س ِ ] (ع مص ) برجستن نر بر ماده یعنی جماع حیوانات و بهائم . (غیاث ) (آنندراج ). برجستن نر بر ماده و این را فقط در تیس و بعیر و ثور و طیر و سباع گویند. (منتهی الارب ).گشنی کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).
-
هوشاز
لغتنامه دهخدا
هوشاز. (اِ) تشنگی بهایم که به غایت رسیده باشد. (انجمن آرا) (برهان ). جهانگیری به این معنی آورده و رشیدی علاوه بر آن مصدر هوشازیدن و نعت هوشازده را هم آورده است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). و در سروری به نقل از مؤیدالفضلا هوشازیدن به معنی تشنه شدن د...
-
یتم
لغتنامه دهخدا
یتم . [ ی ُ ] (ع اِمص ) یکتایی و انفراد. (از ناظم الاطباء). انفراد. (از اقرب الموارد). یکتایی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بی پدری مرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ازبرهان ). بی پدری در انسان و بی مادری در بهائم . (از اقرب الموارد). ...