کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنیان کن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بنیان کن
لغتنامه دهخدا
بنیان کن . [ ب ُ ک َ ] (نف مرکب ) خانه برانداز. ویران کننده ٔ خانه و بنا : نخست باید بستن مسیل چشمه ٔ آب که رفته رفته شود چشمه سیل بنیان کن .قاآنی .
-
واژههای مشابه
-
هفت بنیان
لغتنامه دهخدا
هفت بنیان . [ هََ ب ُن ْ ] (اِ مرکب ) به معنی هفت بناست که کنایت از هفت آسمان باشد. (برهان ).
-
قلعه بنیان
لغتنامه دهخدا
قلعه بنیان . [ ق َ ع َ ب َم ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بکش بخش فهلیان ممسنی شهرستان کازرون ، واقع در 11هزارگزی جنوب خاوری فهلیان و 1500 هزارگزی شوسه ٔ کازرون به فهلیان . موقع جغرافیایی آن دامنه وهوای آن گرمسیری مالاریایی است . سکنه ٔ آن 222 تن است ...
-
بنیان کردن
لغتنامه دهخدا
بنیان کردن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بنیاد کردن . بنیاد نهادن : دین حق را مردمی دان جانْش علم و تن عمل عاقلان مربام حکمت را همین بنیان کنند.ناصرخسرو.
-
بنیان نهادن
لغتنامه دهخدا
بنیان نهادن . [ ب ُ ن َ / ن ِ دَ ] (مص مرکب ) بنا نهادن . بنا کردن . (فرهنگ فارسی معین ). بنا نهادن . (ناظم الاطباء).
-
بنیان گذار
لغتنامه دهخدا
بنیان گذار.[ ب ُ گ ُ ] (نف مرکب ) مؤسس . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
پی افکن
لغتنامه دهخدا
پی افکن . [ پ َ / پ ِ اَ ک َ ] (نف مرکب ) بنیان کن . زیروزبرکننده . ویران سازنده . ازبن برانداز. کن فیکون سازنده : سیلی پی افکن ؛ بنیان کن . || بنیان گذار. پی افکننده . برآورنده . بنیادنهنده .
-
کن
لغتنامه دهخدا
کن . [ ک َ ] (نف مرخم ) (ماده ٔ مضارع از «کندن ») کننده و از بیخ برآرنده و همیشه بطور ترکیب استعمال می شود مانند کوه کن یعنی کننده ٔکوه و کسی که سنگ از کوه می کند و بیخ کن یعنی از ریشه برآرنده . (ناظم الاطباء). این کلمه در ترکیب با کلمات دیگر غالباً ...
-
جعاف
لغتنامه دهخدا
جعاف . [ ج ُ] (ع ص ) سیلی که زمین را بکاود و همه چیز را ببرد. جاعف . (منتهی الارب ). سیل بنیان کن . (اقرب الموارد).
-
تیزآب
لغتنامه دهخدا
تیزآب . (اِ مرکب ) سیل . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). آبی سیل آسا و خروشان . آبی تیز و پرشتاب در حرکت . آب تیز و تند و فروگیرنده و بنیان کن . تندآب : شب و روز و چرخ و مه و آفتاب دمان ابر و تند آتش و تیز آب .اسدی (گرشاسب نامه ).
-
مصور
لغتنامه دهخدا
مصور. [ م ُ ص َوْ وِ ] (اِخ ) مشهدی حاجی علی قلیخان ، فرزند حاجی رضاقلی . در تهران به سال 1227 هَ . ق . متولد شد. غالباً در مشهد تحصیل علم نقاشی و شاعری کرد و از هر دستی شعر دارد. از اوست :پیر و پتیاره جهان را ای دل از پیری مشو شوبکر و مکاره زمان را ...
-
راه کردن
لغتنامه دهخدا
راه کردن . [ ک َ دَ ](مص مرکب ) طی طریق کردن . راه پیمودن . راه بریدن . قطع راه کردن . (یادداشت مؤلف ). راه رفتن : من رهی پیر و سست پیمایم نتوان راه کرد بی پالاد. فرالاوی . || سفر کردن . (یادداشت مؤلف ). کنایه از راه سر کردن و این حذف بالمجاز است ....
-
آسال
لغتنامه دهخدا
آسال . (اِ) بنیان . پایه . (جهانگیری ) (برهان قاطع) (شعوری ) (انجمن آرا) (برهان جامع) (بعض فرهنگهای هندوستانی ) : ز دانا شنیدم که پیمان شکن زن جاف جاف است آسال کن . ابوشکور (از جهانگیری و فرهنگهای بعد از او).این کلمه پیش از جهانگیری در فرهنگی دیده نم...