کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنگ بنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اسرار
لغتنامه دهخدا
اسرار.[ اَ ] (اِ) قسمی بنگ . نوعی از حشیش و بنگ و چرس .
-
دخسیسا
لغتنامه دهخدا
دخسیسا. [ دَ ] (اِ) بنگ . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بنگ شود. || دهن البلسان . (یادداشت مؤلف ). روغن بلسان .
-
روح الاجنه
لغتنامه دهخدا
روح الاجنه . [ حُل ْ اَ ج ِن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) در تداول قلندران ، قسمی بنگ و چرس سخت قوی ، و از «اجنه » بغلط ج ِ جن اراده شده است . نوعی از مخدرات که درویشان خورند و از بنگ و پاره ای مخدرات دیگر کنند، و اقسام بنگ جنون آرد. (یادداشت مؤلف ).
-
بنگی
لغتنامه دهخدا
بنگی . [ ب َ ] (ص نسبی ) آنکه بنگ خورد از عالم شرابی . (آنندراج ). آنکه بنگ خورد. آنکه بنگ کشد. آنکه عادت به کشیدن بنگ دارد : مست و بنگی را طلاق وبیع نیست همچوطفل است او معاف و معتقی است . مولوی .سخت می خندید همچون بنگیان غالب آمد خنده بر سود و زیان ...
-
بنج
لغتنامه دهخدا
بنج . [ ب َ ] (اِ) رجوع به بزرالبنج و بنگ شود.
-
حبه ٔ خضرا
لغتنامه دهخدا
حبه ٔ خضرا. [ ح َب ْ ب َ ی ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بنگ . چاتلانقوش . گیاه بنگ . (شرفنامه ٔ منیری ). حبةالخضراء. کسبور. رجوع به حبةالخضراء و بنگ شود : زان حبه ٔ خضرا خور کز روی سبک روحی هر کو بخورد یک جو بر سیخ زند سیمرغ .(منسوب به حافظ).
-
ابوطیلون
لغتنامه دهخدا
ابوطیلون . [ اَ ] (معرب ، اِ) گنده کنف . بنگ کنف . طوق . گوپنبه .
-
حرافیش
لغتنامه دهخدا
حرافیش . [ ح َ ] (ع اِ) گیاهی است منوم و آن غیر بنگ است .
-
ژی
لغتنامه دهخدا
ژی . (اِخ ) نام قریه ای است در اصفهان و در آنجا بنگ خوب حاصل میشود. (برهان ).
-
باباکپور
لغتنامه دهخدا
باباکپور. [ ک َ ] (اِخ ) نام شخصی که فقیر بنگ نوش بود. (آنندراج ) (غیاث ).
-
درخیا
لغتنامه دهخدا
درخیا. [ ] (اِ) به لغت نبطی ، شامل روغن بلسان و بنگ است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویة).
-
مبنج
لغتنامه دهخدا
مبنج . [ م ُ ب َن ْ ن َ ] (ع ص ) بنگ خورانیده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
ارسطا
لغتنامه دهخدا
ارسطا. [ اَ رِ ] (اِ) نبات بزرالبنج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بنج . (اختیارات بدیعی ) (بحر الجواهر). بنگ .
-
دام کنف
لغتنامه دهخدا
دام کنف . [ م ِ ک َ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تورماهی گیری که از بنگ کنف کنند.
-
برسوله
لغتنامه دهخدا
برسوله . [ ب َ ل َ / ل ِ ] (اِ) قرصی باشد که در آن جوز و بسباس و بنگ و دیگر ادویه گرم کنند و بخورند. (آنندراج ) (انجمن آرا) (برهان ) : روح ما را عصا می صافی است نه معاجین و بنگ و برسوله .نزاری قهستانی (از آنندراج ).