کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بنگاه
لغتنامه دهخدا
بنگاه . [ ب ُ ] (اِ مرکب ) مرکب از: بن + گاه (ادات مکان ). (از حاشیه ٔبرهان چ معین ). منزل و مکان . (برهان ) (آنندراج ). منزل . مسکن . جای باش . (فرهنگ فارسی معین ) : بر آب فرات است بنگاه من وز آنجا بدین بیشه بد راه من . فردوسی .و جهودان را نشاید که ...
-
جستوجو در متن
-
گالوپ
لغتنامه دهخدا
گالوپ . (اِخ ) جُرج هراس . متخصص آمار در آمریکا (1901 - 1984 م .) و مؤسس بنگاه آمار مشهور به بنگاه گالوپ در ممالک متحده ٔ آمریکای شمالی که اکنون غالب تتبعات و مطالعات آن مبتنی بر مقاصد سیاسی است .
-
مسافربری
لغتنامه دهخدا
مسافربری . [ م ُ ف ِ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل مسافر بردن . عمل بردن مسافر از نقطه ای به نقطه ای دیگر. || مؤسسه ٔ حمل مسافران . بنگاه مسافربری .- بنگاه مسافربری ؛ مؤسسه ای که به شغل نقل و انتقال مسافران به نقاط مختلف بپردازد.
-
قاجار
لغتنامه دهخدا
قاجار. (اِخ ) نام محله ای است در لیتکوه آمل . (مازندران و استرآباد رابینو چ بنگاه ترجمه ص 153).
-
پرستارخانه
لغتنامه دهخدا
پرستارخانه . [ پ َ رَس ْ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) دارالفقراء. دارالمساکین . || جائی به مدارس و سربازخانه ها که بیماران همان بنگاه را در آن پرستاری کنند. (فرهنگستان ) .
-
پس قراول
لغتنامه دهخدا
پس قراول . [ پ َ ق َ وُ ] (اِ مرکب ) (مقابل پیش قراول ) مُؤَخرةُالجیش . بنگاه لشکر و مؤخر آن . (منتهی الارب در کلمه ساقه ). ساقه .
-
بنک
لغتنامه دهخدا
بنک . [ ب ُ ن َ ] (اِ) بنه . جای . مکان . || جایی که نقد و جنس در آن نهند. بنگاه . (فرهنگ فارسی معین ).
-
حساب پس گرفتن
لغتنامه دهخدا
حساب پس گرفتن . [ ح ِ پ َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) وادار کردن مسئول یک بنگاه حسابدار را به روشن کردن حساب .
-
عضویت یافتن
لغتنامه دهخدا
عضویت یافتن . [ ع ُ وی ی َ ت َ ] (مص مرکب ) کارمند اداره یا وزراتخانه یا بنگاه یا انجمن و یا حزبی شدن . عضو شدن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به عضویت شود.
-
ساقة الجیش
لغتنامه دهخدا
ساقة الجیش . [ ق َ تُل ْ ج َ ] (ع اِ مرکب ) درپس شده ٔ لشکر است . (شرح قاموس ). بنگاه لشکر و مؤخر آن . (منتهی الارب ).
-
کادر
لغتنامه دهخدا
کادر. (فرانسوی ، اِ) قاب . چهارچوب . چوب یا فلزی که دور عکس یا آئینه قرار دهند. || در تداول ایرانیان بهیئت اداره کننده ٔ یک اداره یا یک بنگاه اطلاق میشود.
-
بارکوتی
لغتنامه دهخدا
بارکوتی . (اِخ ) مارکوتی . از قرای پشتکوه است به آمل . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو چ 1336 بنگاه تألیف و ترجمه ص 152).
-
باریک آب سر
لغتنامه دهخدا
باریک آب سر. [ س َ ] (اِخ )یک از دهات ساری . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو چ 1336 بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 162).
-
بسی سر
لغتنامه دهخدا
بسی سر. [ ] (اِخ ) از دهات کتول استرآباد است . رجوع به ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد چ 1326 هَ . ش . بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 171).