کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنصر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بنصر
لغتنامه دهخدا
بنصر. [ ب ِ ص ِ ] (ع اِ) انگشتی که میان وسطی و خنصر است . مؤنث است . ج ، بناصر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (از اقرب الموارد).انگشت چهارم . ج ، بناصر. (مهذب الاسماء). انگشت میانه ٔ انگشت کوچک و وسطی . مؤنث آید و بفارسی دوم و بنیام گویند. ج ، ...
-
جستوجو در متن
-
وصیم
لغتنامه دهخدا
وصیم . [ وَ ] (ع اِ)مابین خنصر و بنصر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گشادگی میان خنصر و بنصر. (اقرب الموارد).
-
فائز فاطمی
لغتنامه دهخدا
فائز فاطمی . [ ءِ زِ طِ ] (اِخ ) رجوع به فائز بنصر اﷲ شود.
-
وصب
لغتنامه دهخدا
وصب . [ وَ ] (ع اِ) مابین بنصر تا سبابه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
بصم
لغتنامه دهخدا
بصم . [ ب ُ ] (ع اِ) مقداری است معین و آن از سر خنصر باشد تا سر بنصر. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مقداری است معین و از سر خنصر تا سر بنصر باشد، عَتَب میان بنصر و وسطی ، و رَتَب میان وسطی و سبابه ، و فتر میان سبابه و ابهام . (از آنندراج ). فرجه ...
-
فائز صاحب مصر
لغتنامه دهخدا
فائز صاحب مصر.[ ءِ ح ِ ب ِ م ِ ] (اِخ ) رجوع به فائز بنصر اﷲ شود.
-
فائزبا
لغتنامه دهخدا
فائزبا. [ ءِ زُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) رجوع به فائز بنصر اﷲ شود.
-
دوم
لغتنامه دهخدا
دوم . [ دُ وُ ] (اِ) انگشت چهارم که انگشت بنصر باشد. || پشت . || (ص ) زیردست . (ناظم الاطباء).
-
بناصر
لغتنامه دهخدا
بناصر. [ ب َ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ بِنصر که بمعنی انگشت میانه و انگشت کوچک باشد. (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
چلک
لغتنامه دهخدا
چلک . [ چ ِ / چ ُ ] (اِ) کفچه ٔ دیگ را گویند. (برهان ). کفچه ٔ دیگ . (جهانگیری ) (رشیدی ). کفچه و کفگیر. (ناظم الاطباء). || خنصر. (ناظم الاطباء). انگشت دست که میان انگشت وسطی و بنصر است . || انگشت کوچک . (ناظم الاطباء). انگشت بنصر و کوچکترین انگشت دس...
-
قاشقک
لغتنامه دهخدا
قاشقک . [ ش ُ ق َ ] (اِ مصغر) کمچه . مضراب سنتور، آلت موسیقی معروف . || زدنی به چهار انگشت دست سبابه و وسطی و خِنْصِر و بنصر فراهم آورده چون ناوی .
-
عیسی
لغتنامه دهخدا
عیسی . [ سا ] (اِخ ) ابن اسماعیل الظافربن حافظ عبیدی فاطمی ، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به الفائز بنصر اﷲ. از خلفای فاطمی مصر بود. وی بسال 544 هَ . ق . در قاهره متولد شد و در سال 555 در همان شهر درگذشت . رجوع به فائز بنصر اﷲ و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرک...
-
وسطی
لغتنامه دهخدا
وسطی . [ وُ طا ] (ع ص ) مؤنث اوسط. (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). رجوع به اوسط شود. || انگشت میانگی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). انگشت که میان سبابه و بنصر نهاده است . (از اقرب الموارد). انگشت میانی . (ناظم الاطباء).- صلوة وسطی . رجوع به ذیل هم...
-
وصب
لغتنامه دهخدا
وصب . [ وَ ص َ ] (ع اِ) بیماری . (منتهی الارب ). بیماری و رنج . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، اوصاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مابین بنصر تا سبابه . (اقرب الموارد). || (مص ) بیمار گشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازاق...