کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بند و وَرغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کله بند
لغتنامه دهخدا
کله بند. [ ک ُ ل َه ْ ب َ ] (اِ مرکب ) کلاه بند. نوعی کلاه در قدیم . (فرهنگ فارسی معین ).
-
گله بند
لغتنامه دهخدا
گله بند. [ گ ُ ل َ / ل ِ ب َ ] (اِ مرکب ) چون گلپیچ گیسوبند است . (گنجینه ٔ گنجوی وحید دستگردی ) : لیلی گله بند باز کرده مجنون گله ها دراز کرده .(گنجینه ٔ گنجوی ص 336).
-
کتاره بند
لغتنامه دهخدا
کتاره بند. [ ک َ رَ / رِ ب َ ] (نف مرکب ) قداره بند. قمه بند. رجوع به قداره بند شود.
-
کره بند
لغتنامه دهخدا
کره بند. [ ](اِخ ) قریه ای است یک فرسنگ بیشتر در مغرب هفت جوش ، واقع در ناحیه ٔ انگالی دشتستان . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
گاهواره بند
لغتنامه دهخدا
گاهواره بند. [ هَْ رَ / رِ ب َ ] (اِمرکب ) قماط . (دهار). || (نف مرکب ) کسی که گاهواره ٔ طفل را بندد.
-
کشه بند
لغتنامه دهخدا
کشه بند. [ ک َ ش َ / ک َش ْ ش َ / ش ِ ب َ ] (نف مرکب ) گدا. فقیر. گدایی کننده . (یادداشت مؤلف ).
-
نمک بند
لغتنامه دهخدا
نمک بند. [ ن َ م َ ب َ ] (ن مف مرکب ) زخمی که در آن نمک انداخته بند کنند . (آنندراج ). زخمی که بر روی آن نمک پاشیده وی را ببندند. (ناظم الاطباء) : هر شب ز شور گریه ٔ اخترشمار خویش زخم گلوی صبح نمک بند کرده ایم .سالک یزدی (از آنندراج ).
-
نیست بند
لغتنامه دهخدا
نیست بند. [ ب َ ] (ن مف مرکب ) مقابل هست بند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به هست بند شود.
-
سبیل بند
لغتنامه دهخدا
سبیل بند. [ س ِ بی ب َ ] (اِ مرکب ) نوعی پارچه ای که سبیل رابر آن بندند تا شکل مخصوص گیرد. (یادداشت مؤلف ).
-
صورت بند
لغتنامه دهخدا
صورت بند. [ رَ ب َ ] (نف مرکب ) مصوِّر. نقاش : منظری بود بسی کشیده بلندچشم بند هزار صورت بند.میرخسرو (از آنندراج ).
-
فرق بند
لغتنامه دهخدا
فرق بند. [ ف َ ب َ ] (اِمرکب ) آنچه بر سر بندند. دستار. عصابه : به گرد فرق هر سرو بلندی عراقی وار بسته فرق بندی .نظامی .
-
غربال بند
لغتنامه دهخدا
غربال بند. [ غ َ ب َ ] (اِخ ) از ایلات متفرقه ٔ فارس .(جغرافیای سیاسی کیهان ص 90). از ایلات ممسنی فارس .
-
هست بند
لغتنامه دهخدا
هست بند.[ هََ ب َ ] (ن مف مرکب ) هسبند. رجوع به هسبند شود.
-
یک بند
لغتنامه دهخدا
یک بند. [ ی َ / ی ِ ب َ ] (ق مرکب ) متصل . پیوسته . دایم . متوالیاً. مدام : دیشب تا صبح یک بند بارید. بیمار شب را یک بند هذیان گفت . (یادداشت مؤلف ).
-
هاویه بند
لغتنامه دهخدا
هاویه بند. [ ی َ /ی ِ ب َ ] (ن مف مرکب ) محبوس در دوزخ . (منتهی الارب ).