کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بندگی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بندگی کردن
لغتنامه دهخدا
بندگی کردن . [ ب َ دَ / دِ ک َدَ ] (مص مرکب ) خدمت کردن . اطاعت کردن : یکی بندگی کردم ای شهریارکه ماند ز من در جهان یادگار. فردوسی .صد بندگی شاه ببایست کردنم ازبهر یک امید که ازوی روا شدم . ناصرخسرو.بعهد تو نسزد بندگی غیر تو کردن نکرد بر لب دریا کسی ...
-
واژههای مشابه
-
شکم بندگی
لغتنامه دهخدا
شکم بندگی . [ ش ِ ک َ ب َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت شکم بنده . شکم خوارگی . پرخوری . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شکم بنده شود.
-
کاغذ بندگی
لغتنامه دهخدا
کاغذ بندگی . [ غ َ ذِ ب َ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خط بندگی و این مجاز است . (آنندراج ). سند بندگی . قباله ٔ بندگی : فروغ رخش مایه ٔ زندگی است مرا کاغذش کاغذ بندگی است .میرزا طاهر وحید (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
خداوندی کردن
لغتنامه دهخدا
خداوندی کردن .[ خ ُ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خدایی کردن : او خود مگر بلطف خداوندیی کندورنه ز ما چه بندگی آید پسند او. سعدی (بدایع).|| آقایی کردن . بزرگواری کردن . ریاست کردن . سروری کردن . بزرگی کردن .
-
هندوی کردن
لغتنامه دهخدا
هندوی کردن . [ هَِ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بندگی کردن . سر نهادن : شاه تشنیع ترک خود بشناخت هندوی کرد و پیش او درتاخت .نظامی .
-
خدمت نمودن
لغتنامه دهخدا
خدمت نمودن . [ خ ِ م َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) خدمت کردن . بندگی کردن . چاکری کردن . || طاعت نمودن . اطاعت کردن . || مراسم احترام بجای آوردن . تعظیم کردن . زمین ادب بوسیدن . رجوع به خدمت و خدمت کردن شود.
-
اتقاه
لغتنامه دهخدا
اتقاه . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) به نهایت رسیدن . || بندگی کردن . || سخن کسی شنیدن .
-
کهتری کردن
لغتنامه دهخدا
کهتری کردن .[ ک ِ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بندگی و چاکری کردن . اطاعت و فرمانبرداری کردن . خدمتگزاری کردن : چو خواهی که فردا کنی مهتری مکن دشمن خویش را کهتری . سعدی (بوستان ).رجوع به کهتری شود.
-
خاکی کردن
لغتنامه دهخدا
خاکی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از افتادگی کردن و بندگی نمودن باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || بیقراری کردن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) . || تسلیم کردن . (اشتنگاس ). || با خاک آغشتن .
-
گردن آزاد کردن
لغتنامه دهخدا
گردن آزاد کردن . [ گ َ دَ ک َ دَ ](مص مرکب ) آزاد کردن . از بندگی رهاندن : گرد کسی گردم کز بند جهل طاعتش آزاد کند گردنم .ناصرخسرو.
-
نو ساختن
لغتنامه دهخدا
نو ساختن . [ ن َ / نُو ت َ ] (مص مرکب ) تازه بنا کردن . || تعمیر کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || تجدید کردن . تازه کردن : از ایدر به پوزش برِ شاه روچو بینی ورا بندگی ساز نو.فردوسی .
-
رقیة
لغتنامه دهخدا
رقیة. [ رِق ْ قی ی َ ] (از ع ، اِمص ) رقیت . بندگی کردن و غلامی نمودن . (آنندراج ). رجوع به رقیت شود.
-
استیقاه
لغتنامه دهخدا
استیقاه . [ اِ ] (ع مص ) بندگی و فرمانبرداری کردن . (منتهی الارب ). طاعت داشتن . (تاج المصادر بیهقی ).