کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بندگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بندگی
لغتنامه دهخدا
بندگی . [ ب َ دَ / دِ ] (حامص ) فعلی که منسوب به بنده باشد و این ترجمه ٔ عبودیت است و با لفظ کردن و رسانیدن و کشیدن و بجا آوردن مستعمل است . (آنندراج ). اطاعت و انقیاد. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). طاعت . عبادت . رقیت . عبودیت . مملوکیت : و گر...
-
واژههای مشابه
-
نیک بندگی
لغتنامه دهخدا
نیک بندگی . [ ب َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) نیکوبندگی . به شرایط بندگی نیکو عمل کردن . بنده ٔ نیک بودن . (از فرهنگ فارسی معین ). نیز رجوع به نکوبندگی و نیکوبندگی شود : اگر مرا هزار جان باشد فدای یک ساعت رضا و فراغ ملک دارم از حقوق نعمت های او یکی نگزارد...
-
شکم بندگی
لغتنامه دهخدا
شکم بندگی . [ ش ِ ک َ ب َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت شکم بنده . شکم خوارگی . پرخوری . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شکم بنده شود.
-
کاغذ بندگی
لغتنامه دهخدا
کاغذ بندگی . [ غ َ ذِ ب َ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خط بندگی و این مجاز است . (آنندراج ). سند بندگی . قباله ٔ بندگی : فروغ رخش مایه ٔ زندگی است مرا کاغذش کاغذ بندگی است .میرزا طاهر وحید (از آنندراج ).
-
بندگی کردن
لغتنامه دهخدا
بندگی کردن . [ ب َ دَ / دِ ک َدَ ] (مص مرکب ) خدمت کردن . اطاعت کردن : یکی بندگی کردم ای شهریارکه ماند ز من در جهان یادگار. فردوسی .صد بندگی شاه ببایست کردنم ازبهر یک امید که ازوی روا شدم . ناصرخسرو.بعهد تو نسزد بندگی غیر تو کردن نکرد بر لب دریا کسی ...
-
خط بندگی دادن
لغتنامه دهخدا
خط بندگی دادن . [ خ َطْ طِ ب َ دَ/ دِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اطاعت و اظهار فرمانبرداری کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). خط بندگی سپردن .
-
خط بندگی سپردن
لغتنامه دهخدا
خط بندگی سپردن . [ خ َطْ طِ ب َ دَ / دِس ِ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اطاعت و اظهار فرمانبرداری کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). خط بندگی دادن .
-
جستوجو در متن
-
خط غلامی
لغتنامه دهخدا
خط غلامی . [ خ َطْ طِ غ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خط بندگی . مقابل خط آزادگی . (از آنندراج ). عهدنامه ٔ بندگی . (ناظم الاطباء).
-
رقیت
لغتنامه دهخدا
رقیت . [ رِق ْ قی ی َ ] (از ع ، اِمص ) بندگی و غلامی و عبودیت . (ناظم الاطباء). بندگی کردن و غلامی نمودن . (غیاث اللغات ). بندگی . غلامی . عبودیت . در عربی بدین معنی رِق ّ آمده است . (فرهنگ فارسی معین ) : کیست مولی آنکه آزادت کندبند رقیت ز پایت برکند...
-
خدمت آموخته
لغتنامه دهخدا
خدمت آموخته . [ خ ِ م َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) کارآمد. مجرب در مراسم بندگی و طاعت . مؤدب به آداب و شرایط بندگی . آنکه آداب آموخته . آشنا بره و رسم بندگی و خدمت : درآمد مغ خدمت آموخته مغانه چو آتش برافروخته .نظامی .
-
تعبداً
لغتنامه دهخدا
تعبداً. [ ت َ ع َب ْ ب ُ دَن ْ ] (ع ق ) از روی تعبد و بندگی و بطور بندگی و اجبار، نه بطور آزادی و خواهش . (ناظم الاطباء). بی دلیل و بی پرسش از چون و چرا. از راه بندگی . به امر. چون بندگان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تعبد شود.
-
قنانة
لغتنامه دهخدا
قنانة. [ ق ِ / ق ُ ن َ ] (ع اِمص ) مملوکیت و بندگی . (منتهی الارب ).
-
اتقاه
لغتنامه دهخدا
اتقاه . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) به نهایت رسیدن . || بندگی کردن . || سخن کسی شنیدن .