کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنده و چاکر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گسی بنده
لغتنامه دهخدا
گسی بنده . [ گ ُ ب َدَ / دِ ] (اِ مرکب ) چاپار. پیک . قاصد : فرستاده را خلعت آراستندپس اسب گسی بندگان خواستند.فردوسی .
-
دوگل بنده
لغتنامه دهخدا
دوگل بنده . [ دُ گ ُ ب َ دِ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان با 175 تن سکنه . آب آن از چشمه وراه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
من بنده
لغتنامه دهخدا
من بنده . [ م َ ب َ دَ/ دِ ] (اِ مرکب ) مَن ِ بَنده . نویسنده یا شاعر از خود چنین تعبیر کند تواضع را. رهی . حقیر : منت تو گردن من بنده راسخت به یکبار گرانبار کرد. عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 596).منت خدای را که به فر خدایگان من بنده بیگنه نشدم کشته...
-
بنده پروریدن
لغتنامه دهخدا
بنده پروریدن . [ ب َ دَ / دِ پ َرْ وَ دَ ] (مص مرکب ) بنده پروردن : با خداوندگاری اوفتادیم کش سر بنده پروریدن نیست .سعدی .
-
بنده پروری
لغتنامه دهخدا
بنده پروری . [ ب َ دَ / دِ پ َرْ وَ ] (حامص مرکب ) عمل بنده پرور. (فرهنگ فارسی معین ) : تو بندگی چو گدایان بشرط مزد مکن که دوست خود روش بنده پروری داند.حافظ.
-
بنده گرفته
لغتنامه دهخدا
بنده گرفته . [ ب َ دَ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) حبس شده . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
خدمتکار
لغتنامه دهخدا
خدمتکار. [ خ ِ م َ ] (اِ مرکب ) خدمتگار. پرستار. نوکر. چاکر. بنده . چاکر اعم از کنیز و غلام . بلون . (از برهان قاطع). زوار. زواه . زاور. زواره . (از ناظم الاطباء). بنده . خادم . خدمتگر. گماشته . ملازم . (آنندراج ) (یادداشت بخط مؤلف ). تُؤّثور. (از ...
-
چاکر
لغتنامه دهخدا
چاکر. [ ک َ / ک ِ ] (اِ) نوکر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). ملازم . (آنندراج ). خادم . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). خدمتکار. (ناظم الاطباء). مستخدم . گماشته . مزدور. اجیر. کسی که با گرفتن حقوق خدمت بدیگری کند. (فرهنگ نظام ) : کون چو دفنو...
-
گردن افکندن
لغتنامه دهخدا
گردن افکندن . [ گ َدَ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گردن زدن . || مطیع بودن . تسلیم گشتن . فرمانبرداری کردن : که ما شاه را چاکر و بنده ایم همان باژ را گردن افکنده ایم .فردوسی .
-
بلون
لغتنامه دهخدا
بلون . [ ب ُ ] (اِ) بنده ، برابر آزاد. (از برهان ). عبد. مملوک . رق . بنده . مقابل آزاد. و ظاهراً در این بیت محمدبن وصیف سجزی این کلمه آمده است در مدح یعقوب بن لیث صفاری : ای امیری که امیران جهان خاصه و عام بنده و چاکر و مولات و بلونند و غلام . (یادد...
-
شاری
لغتنامه دهخدا
شاری . (حامص ) مقام شار. امیری . پادشاهی . حکومت : یک بنده ٔ تو دارد زین سوی رود شاری یک چاکر تو دارد زان سوی رود رایی . فرخی .پیش از همه شاهان است از ماضی و مستقبل بیش از همه میران است از شیری و از شاری .منوچهری .رجوع به شار شود.
-
بخرد
لغتنامه دهخدا
بخرد. [ ب ِ خ ِرَ ] (ص مرکب ) بِخْرَد. باخرد. خردمند : نصرت به دین کن ای بخرد مر خدای راگر بایدت که بهره بیابی ز نصرتش . ناصرخسرو.چو مردم بخرد آبروی را همه سال به کُرْه بنده ٔ اینیم و چاکر آنیم . مسعودسعد (دیوان چ رشید یاسمی ).و رجوع به بِخْرَد شود.
-
کمین
لغتنامه دهخدا
کمین . [ ک َ ] (ص عالی ) به معنی کم و کمترین و کمینه آمده است .(آنندراج ). به معنی کم و کمترین . (انجمن آرا). کمترین . (فرهنگ فارسی معین ). کوچکترین . اقل : زبرین چرخ فلک زیر کمین همت تست نه عجب گر تو به قدر از همه عالم زبری . فرخی .گردون به امر و نه...
-
کره
لغتنامه دهخدا
کره . [ ک ُرْه ْ] (ع ص ) دشوار. (از ناظم الاطباء). || چیزی که خود شخص آن را ناپسند دارد. || (اِمص ) زبردستی . (یادداشت مؤلف ). || زور. (یادداشت مؤلف ). قهر و جبر. (ناظم الاطباء) : مال خدایگان بستاند به عنف و کره از دست منکرانی چون منکر و نکیر. فرخی...