کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بندهشن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فرددفش
لغتنامه دهخدا
فرددفش . [ ف َ دَ ؟ ] (اِخ ) نام یکی از هفت کشور یاهفت اقلیم در زمان ساسانیان . (از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی تألیف معین ص 450 از بندهشن ).
-
کرپ
لغتنامه دهخدا
کرپ . [ ک َ رَ ] (اِخ ) نام خاندانی تورانی است . بنابه روایت بُندهشن بِرات رِش قاتل زرتشت جزء پنج برادری است که از خاندان کرپ هستند. (از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ص 79). رجوع به مزدیسنا شود.
-
رشن
لغتنامه دهخدا
رشن . [ رُ ] (اِخ ) نام کوهی بوده در کابلستان . معین گوید: مطابق مندرجات بندهشن هندی ، آذفرنبغ یا آتش روحانیان ، در کوه رشن در کابلستان بوده است . (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ص 221).
-
رج
لغتنامه دهخدا
رج . [ رَ ] (اِخ ) دوازدهمین جد زرتشت که در تاریخ طبری بدین صورت و در مروج الذهب بصورت «ارج » و «آرج » و در بندهشن و دینکرد و زاداسپرم بصورت «راجان » و «آئیریک » آمده است . رجوع به جدول برابر ص 69 کتاب مزدیسنا شود.
-
کار
لغتنامه دهخدا
کار. (اِخ ) (بلوک ) مطابق مندرجات بندهشن هندی ، آذر فربغ یا آتش روحانیان در کوه رشن در کابلستان بوده است اما احتمال میرود که این اشتباه از جانب نساخ واقع شده باشد. بندهشن ایرانی عبارتی دیگر دارد که متأسفانه قرائت آن بسیار مشکوک است . ویلیمز جکسن آن ...
-
گوپت
لغتنامه دهخدا
گوپت . [ پ َ ] (اِخ ) در دادستان دینیک در فصل 90 فقره ٔ 4 آمده : «سلطنت گوپت شاه در مملکت گوپت مجاور ایران ویج در کنار آب دایتی میباشد». در دینکرد در کتاب نهم در فصل 16 فقره ٔ 14 آمده : «گوکپت در مملکت خارجه است »، لابد از «مملکت خارجه » خاک توران ار...
-
گوبیا
لغتنامه دهخدا
گوبیا. (هزوارش ، اِ) بر وزن لوبیا، به لغت زند و پازند زبان را گویند، و به عربی لسان خوانند. (برهان ). گوبیا (زبان ) «بندهشن چ یوستی ص 222». در پهلوی گوباک یا گویاک به معنی گویا و گوینده و سخن گوست . رجوع شود به باروچا ص 196. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معی...
-
سپیتور
لغتنامه دهخدا
سپیتور. [ س ِ پیت ْ وَ ] (اِخ ) کسی که جمشید را با اره به دو نیم کرد، و از پیکهای اهریمن خوانده شده است . (از فرهنگ ایران باستان ص 75). در فصل 31 بندهشن در فقره ٔ 5 آمده است «سپیتور» برادر جمشید است که با آژی دهاک (ضحاک ) جمشید را کشت . (ااز یشتها ج ...
-
وات
لغتنامه دهخدا
وات . [ ت َ ] (اِخ ) در اصطلاح اوستائی ، فرشته ٔ باد. در اوستا معمولا به معنی باد و گاهی اسم خاص «ایزدباد» میباشد. روز 22 ماه در محافظت این ایزد است در بندهشن واترنگبوی (بادرنگبوی ) گیاه مخصوص ایزدباد نامیده شده است . (از یشت ها ترجمه ٔ پورداود ج 2 ص...
-
هاسر
لغتنامه دهخدا
هاسر. (پهلوی ، اِ) مقدار یک فرسنگ . در کتاب پهلوی بندهشن ، فصل 26 فقره ٔ 1، درباره ٔ اندازه ٔ هاسر آمده است : «یک هاسر، یک فرسنگ و یک فرسنگ هزار گام و هر گام دو پاست ». و دو هاسر به اندازه ٔ یک اسپراس است . (فرهنگ ایران باستان پورداود ص 225).
-
حجیش
لغتنامه دهخدا
حجیش . [ ] (اِخ ) حخیش . جخشمش ، نام جد پنجم زرتشت ، در نسخ مروج الذهب . این کلمه در تاریخ طبری بصورت «حخشنش » و در بندهشن و دینکرت بصورتهای «چیحنش موش » و «کاخش موش » دیده شده است . رجوع به مزدیسناو تأثیر آن در ادبیات فارسی جدول مقابل ص 69 شود.
-
دورشاسپ
لغتنامه دهخدا
دورشاسپ . (اِخ ) جد پنجم گرشاسب ،در اوستا و بندهشن نسب گرشاسب چنین آمده : گرشاسب پسر اترت ، پسرسام ، پسر تورگ ، پسر سپانیاسپ ، پسر دورشاسپ ، پسر تورگ ، پسر فریدون .(از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی ص 417).
-
ماه داد
لغتنامه دهخدا
ماه داد. (اِخ ) ماهداذ. شخصی بود که اردشیر او را به مقام موبدان موبدی برگزید. (ایران درزمان ساسانیان ص 139). بنا به نقل بندهشن پدر جد بهک یا باک که موبدان موبد عهد شاپور دوم (409 تا 479 م .) بوده است . (حاشیه ٔ مجمل التواریخ و القصص ص 94).
-
مشیا
لغتنامه دهخدا
مشیا. [ م َش ْ ] (اِ) در اوستا «مشیا»، در گاتها «مشا» و «مارتا» بمعنی فناپذیر، درگذشتنی ، مردم و انسان آمده ... در بندهشن پهلوی «مشیا» بمنزله ٔ «آدم » و مشیوئی بمنزله ٔ حوا در نزد اقوام سامی است ... و مشیوئی را «مشیانه » هم گویند. (از حاشیه ٔ برهان چ...
-
گوزهر
لغتنامه دهخدا
گوزهر. [ گ َ وِ زَ ] (اِخ ) عقده ٔ رأس و ذنب را گویند و آن دو نقطه ٔ تقاطع فلک حامل ومایل قمر است ، و معرب آن جوزهر باشد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). در بندهشن فصل 5 بند 2 «گوزهر» و «موش پریک » با سیارات مربوط دانسته شده ، ضد ماه و خورشید...