کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بندر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بندر
لغتنامه دهخدا
بندر. [ ب َ دَ ] (اِ) محلی باشد که قافله و تجار در آن بسیار آیند و روند. (برهان ). کنار دریا که جای بستن کشتی باشد و معنی هر شهری که بر کناره ٔ دریای محیط واقع باشد. (از غیاث ). محلی باشد که قافله و تجار بسیار بر آن صادر ووارد شود و بیشتر آن بر لب در...
-
بندر
لغتنامه دهخدا
بندر. [ ب َ دَ ] (اِخ ) نام شهری است در غرجه . (فرهنگ اسدی ) : بسی خسرو نامور پیش از اوشدستند زی بندر و ساربان .دیباجی (از فرهنگ اسدی چ اقبال ص 161).
-
واژههای مشابه
-
شه بندر
لغتنامه دهخدا
شه بندر. [ ش َه ْ ب َ دَ ] (اِ مرکب ) شهبندر. مخفف شاه بندر. رئیس سوداگران و بازرگانان . (ناظم الاطباء). || رئیس گمرک خانه . || بندر آزاد. || گمرک خانه . (ناظم الاطباء). و رجوع به شاه بندر شود.
-
پیش بندر
لغتنامه دهخدا
پیش بندر. [ ب َ دَ ] (اِمرکب ) محلهائی در ساحل رود و امثال آن که اثقال را بر کرجی یا کشتی های خرد بار کنند و در بندر دریا بکشتی های بزرگ تحویل کنند.
-
حصن بندر
لغتنامه دهخدا
حصن بندر. [ ح ِ ن ِ ب َ ] (اِخ ) حصنی به اسپانیا. (حلل سندسیه ج 1 ص 146).
-
شاه بندر
لغتنامه دهخدا
شاه بندر. [ ب َ دَ ] (اِخ )نام محلی است در مشرق بندرعباس . (یادداشت مؤلف ).
-
شاه بندر
لغتنامه دهخدا
شاه بندر. [ ب َ دَ ] (اِ مرکب ) شهبندر. (دزی ج 1 ص 717). بندر بزرگ و واسع. || حاکم بندر. رئیس بندر و اکنون بجای شاه بندر حاکم بندر گویند.(از فرهنگ نظام ). || رئیس بازرگانان دولتی . رئیس التجار. (فرهنگ فارسی معین ). ملک التجار. || کنسول دولت عثمانی (ق...
-
قلعه بندر
لغتنامه دهخدا
قلعه بندر. [ ق َ ع َ ب َ دَ ] (اِخ ) این قلعه در شرق شیراز به فاصله ٔ ربع فرسنگ قرار گرفته و آنجارا فهندز نیز گویند. (جغرافیای غرب ایران ص 128).
-
باش بندر
لغتنامه دهخدا
باش بندر. [ ب َ دَ ] (ترکی ، اِ مرکب ) شهبندر. رئیس امور مربوط به بندر.
-
بندر بستانو
لغتنامه دهخدا
بندر بستانو. [ ب َ دَ رِ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش گاوبندی است که در شهرستان لار واقع است . 369 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
بندر بستانه
لغتنامه دهخدا
بندر بستانه . [ ب َ دَ رِ ب ُ ن ِ ] (اِخ ) بندر ازدهستان مرزوقی است که در بخش لنگه ٔ شهرستان لار واقعاست ، و 1241 تن سکنه دارد. لنگرگاه آن برای کشتی های کوچک مناسب است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
بندر بندمعلم
لغتنامه دهخدا
بندر بندمعلم . [ ب َ دَ رِ ب َ م ُ ع َل ْ ل ِ ] (اِخ ) بندری از دهستان حومه ٔ بخش لنگه است که در شهرستان لار واقع است . و 613 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
بندر بوشهر
لغتنامه دهخدا
بندر بوشهر. [ ب َ دَ رِ ش ِ ] (اِخ ) از بنادر خلیج فارس . رجوع به بوشهر شود.
-
بندر پهلوی
لغتنامه دهخدا
بندر پهلوی . [ ب َدَ رِ پ َ ل َ ] (اِخ ) در شهریور ماه 1314 بموجب تصویب نامه ٔ هیأت وزیران ، نام انزلی به پهلوی تبدیل شد. جمعیت آن 49000 تن است .