کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بندآب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بندآب
لغتنامه دهخدا
بندآب . [ ب َ ] (اِ مرکب ) جزیره . (آنندراج ). || عرم . (ترجمان القرآن ). شدب و شذبه . سکر. (منتهی الارب ). || بند و مفصل . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
بیکر
لغتنامه دهخدا
بیکر. [ ] (اِ) این کلمه مرادف بندآب در نسخه ای از لغت نامه ٔ اسدی در کلمه ٔ ورغ آمده است : ورغ بندآب باشد یعنی بیکر (؟).
-
مسناة
لغتنامه دهخدا
مسناة. [ م ُ س َن ْ نا ] (ع اِ) بندآب از پهلوی جوی . (دهار). بندآب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بندروغ . سد. (ناظم الاطباء). چمن بند. بندآب از چمن . کناره ٔ آب . (زمخشری ). سیل گردان بند. (یادداشت مرحوم دهخدا). ضفیره . (نشوء اللغة). ج ، مسنیات .
-
حباس
لغتنامه دهخدا
حباس . [ ح ِ ] (ع اِ) بندآب . || دروازه ٔ آسیا. (مهذب الاسماء).
-
آغیه
لغتنامه دهخدا
آغیه . [ ی َ ] (ع اِ) جویچه که برای آبیاری بسوی کشت آرند. || بندآب . (مهذب الاسماء). ج ، اَواغی .
-
انبثاق
لغتنامه دهخدا
انبثاق . [ اِم ْب ِ ] (ع مص ) ریهیده شدن بندآب . (مصادر زوزنی ). رهیده شدن بندآب . (از تاج المصادر بیهقی ). دریدن بندآب . (ناظم الاطباء). انبثق ؛ درید بندآب . (منتهی الارب ). انفجار. (یادداشت مؤلف ). || برآمدن و روان شدن آب . (ناظم الاطباء): انبثق ا...
-
قشاوة
لغتنامه دهخدا
قشاوة. [ ق ُ وَ ] (ع اِ) بندآب دراز بر زمین .(منتهی الارب ). بندروغ دراز و پشته ٔ دراز. (ناظم الاطباء). المسناة المستطیلة فی الارض . (اقرب الموارد).
-
عرم
لغتنامه دهخدا
عرم . [ ع َرِ ] (ع ص ) سخت و درشت از هر چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) هرچه حاجز باشد میان دو چیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ج ِ عَرِمة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عرمة شود. بندآب . (دهار). رودخانه و سدی که پیش آ...
-
رهیده
لغتنامه دهخدا
رهیده . [ رَ دَ / دِ ] (ن مف / نف )نجات یافته . خلاص شده . (فرهنگ فارسی معین ). فائز. مستخلص . (یادداشت مؤلف ). منجو. (منتهی الارب ): انهیار؛ رهیده شدن . انقیاص ؛ رهیده شدن . انبشاق ؛ رهیده شدن بندآب . (تاج المصادر بیهقی ). هور؛ رهیده شدن . (دهار).
-
نجفة
لغتنامه دهخدا
نجفة. [ ن َ ج َ ف َ ] (ع اِ) جای بلند و دراز و نرم که آب بر آن نرود. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). جائی در وادی که آب بر آن نرود. (از المنجد). || تل . (المنجد). || بندآب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مسناة. (اقرب الموارد).
-
بثق
لغتنامه دهخدا
بثق . [ ب َ / ب ِ ] (ع اِ) سرچشمه و کناره ٔ نهر که درانیده شده باشد. ج ، بُثوق . (منتهی الارب ). بندآب گشاده . (مهذب الاسماء). آنجا که بند شکسته شود. (از اقرب الموارد). ج ، بُثوق . چنانکه گفته اند: و هؤلاء اهل الوثوق فی سد البثوق . (اقرب الموارد).
-
قصبة
لغتنامه دهخدا
قصبة. [ ق َ ص َ ب َ ] (ع اِ) بندآب . یکی قِصاب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قِصاب شود. || یکی قَصَب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یک نی . (مهذب الاسماء). رجوع به قصب شود. || چاه نوکنده . || کوشک یا درون آن . || شهر یا معظم شهرها. (اقرب...
-
خانقاه
لغتنامه دهخدا
خانقاه . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) علاقه داری درجه ٔ اول مربوط بحکومت درجه ٔ اول آقچه و متعلق بحکومت کلان شبرغان و در حوزه ٔ ولایت مزارشریف واقع است ، این علاقه در 11 هزارگزی جنوب قلعه ٔ قدیمه و شمال غربی آقچه قرار دارد و بین خط 66 درجه و 9 دقیقه و 23 ثان...
-
جزیره
لغتنامه دهخدا
جزیره . [ ج َ رَ ] (ع اِ) آداک . و بدین جهت جزیره اش نامیدند که از زمین جدا و منقطع است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). موضع خشک میان دریا. (آنندراج ). یکی جزائر دریا و بدان جهت که از قسمت معظم زمین جدا است جزیره اش نامیدند. (تاج العروس از صحاح )...