کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنجک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بنجک
لغتنامه دهخدا
بنجک . [ ب ُ ج َ ] (اِ) پنبه ٔ محلوج و گلوله کرده را گویند بجهت رشتن . (برهان ) (مجمع الفرس ) (شعوری ). پنجک . (مجمع الفرس ) : یکی از ایشان بنجک ستان و پنبه فروش که ریش گاوی نامه ست و نام او عنوان .روحانی (از مجمعالفرس ).
-
جستوجو در متن
-
چتن
لغتنامه دهخدا
چتن . [ چ ِ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بنجک رستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر که در 60هزارگزی جنوب نوشهر واقع شده . کوهستانی و سردسیر است و 450 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات ، ارزن و مختصر حبوبات ، شغل اهالی زراعت و بافتن چادر شب ، شال و جا...
-
محلوج
لغتنامه دهخدا
محلوج . [ م َ ] (ع ص ) حلیج . (منتهی الارب ). قطن محلوج ، پنبه که از پنبه دانه بیرون کرده باشند. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). پنبه ٔ زده . پنبه ٔ دانه بیرون کرده . (یادداشت مرحوم دهخدا). پنبه ٔ بریده . مهذب الاسماء). پنبه ٔ زده شده و بخیده و ...