کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنا و عمله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
وادی بنا
لغتنامه دهخدا
وادی بنا. [ ب َ ] (اِخ ) موضعی در یمن از توابع بنا. (از معجم البلدان ذیل بَنا).
-
هفت بنا
لغتنامه دهخدا
هفت بنا. [ هََ ب ِ ] (اِ مرکب ) به معنی هفت پرگار است که کنایه از هفت آسمان باشد. (برهان ).
-
خجسته بنا
لغتنامه دهخدا
خجسته بنا. [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ ب ِ ] (ص مرکب ) بنای خجسته . ساختمان مبارک . بنای خوش فال . ظاهراً در وقت توصیف از ابنیه ای این ترکیب را بکار میبرند.
-
خجسته بنا
لغتنامه دهخدا
خجسته بنا. [ خ ُج َ ت َ / ت ِ ب َ ] (اِخ ) لقب اورنگ آباد است که شهری از شهرهای دکن می باشد. (از غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
عملة
لغتنامه دهخدا
عملة. [ ع َ م َ ل َ ] (ع ص ، اِ) عمله . ج ِ عامل . کارگران . رجوع به عامل شود : و او را [ دیه قردین ] قردین از برای او نام نهادند که ملک کیخسرو عمله و بنایان خود را روزی گفت گردید این . (تاریخ قم ص 81).- عمله ٔ خلوت ؛ کنیزان و زنان حرم .- عمله ٔ طبع...
-
کپه
لغتنامه دهخدا
کپه . [ ک َپ ْ پ َ / ک َ پ َ/ پ ِ ] (اِ) بمعنی کفه است و آن چیزی است که در دو طرف ترازو آویخته و چیزها در آن نهاده ، کشند. (آنندراج ). کفه ٔ ترازو. (از فرهنگ فارسی معین ). || ظرفی که بنّا و عمله در آن خاک و گل کرده در عمارت کار کنند. (از آنندراج ). آ...
-
کاروژول
لغتنامه دهخدا
کاروژول . [ کارْ وَ ] (نف مرکب ) شخصی را گویند که بر سر مزدوران بایستد و ایشان را کار فرماید و نگذارد که ایشان در کار تعلل کنند. (برهان ). کارفرما و سرکار و عمله و بنا. (انجمن آرا) (آنندراج ). مطلق کارفرما و آنکه بر سر فعله و بنّاو مزدور باشد و به آن...
-
قردین
لغتنامه دهخدا
قردین . [ ] (اِخ ) نام دهی است که به امر کیخسرو ساخته شده است . ملک کیخسرو چون به کوه اندس و ماهین رسید دیه قردین بنا نهاد، و او را قردین ازبرای او نام نهادند که ملک کیخسرو عمله و بنایان خود را روزی گفت «کردید این »، و بدین دیه ایوان و درگاهی بزرگ اس...
-
کلنجار
لغتنامه دهخدا
کلنجار. [ ک ِ ل ِ ] (اِ) به معنی خرچنگ باشد که به زبان عربی سرطان گویند. (از برهان ) (از آنندراج ). خرچنگ و سرطان . (ناظم الاطباء). در شیراز کِرِنجال به معنی خرچنگ است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به کلنجک شود.- کلنجار رفتن با کسی یا چیزی ؛ ...
-
باغ جهان آرا
لغتنامه دهخدا
باغ جهان آرا. [ غ ِ ج َ ] (اِخ ) باغی بوده است بهرات بعهد تیموریان و صفویان و در آن باغ از محمدهمایون پادشاه گورکانی هنگام پناهندگی ، پذیرایی شده است . (از عالم آرای عباسی ص 98) : خاقان عالیجاه ... [ سلطان حسین بایقرا ] پاینده سلطان بیگم را در حباله ...
-
طیس
لغتنامه دهخدا
طیس . [ ] (اِخ ) (بندر...) از بنادر قدیم و معتبر بوده است [ در بلوچستان ] و بمرور دهور خراب و معدوم الاثر شده بود. در سنه ٔ 1282 هَ . ق . از خوانین مکران به وکیل الملک مرحوم اطلاع دادند که چنین بندری در لب دریا واقع است ، وکیل الملک این بنده را در فص...
-
ذر
لغتنامه دهخدا
ذر. [ ذَرر ] (اِخ ) الهمدانی . در عقدالفرید ذیل : «الوقوف علی القبور و ما بین الموتی » آرد: ابوذر الهمدانی بر قبر پسر خود ذرّ بایستاد و گفت : یا ذَرّ، شغلنی الحزن لک عن الحزن علیک ، فلیت شعری ما قلت و ما قیل لک ! ثم قال : اللّهم انی قد وهبت لک اسأته...
-
کارگر
لغتنامه دهخدا
کارگر. [ گ َ ] (ص مرکب ،اِ مرکب ) کسی که رنج میبرد و زحمت میکشد. در بند و بست کارها. (ناظم الاطباء). کسی که کاری انجام دهد. (فرهنگ نظام ، ذیل لغت کار). عامل . رجوع به عامل شود. یکی از عمله . یکی از فعله . یکی از اکره . یکی از کارگران کارخانه : مفرمای...
-
مزدور
لغتنامه دهخدا
مزدور. [ م ُ ] (ص مرکب ) مرکب است از لفظ مزد که به معنی اجرت است و کلمه ٔ «ور» که به معنی صاحب و خداوند است ، بجهت رفع ثقل ما قبل واو را ضمه داده واو را ساکن کردند و بفتح میم که مشهور است خطا باشد. (آنندراج ) (غیاث ). شاکر. اسیف . عسیف . جری . عُضُرت...