کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بناور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بناور
لغتنامه دهخدا
بناور. [ ب ُ وَ ] (اِ) دمل . (الابنیه عن حقایق الادویه ). دنبل که بعربی دمل گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). بمعنی دُمّل است که دمبل و دنبل هم گویند. (فرهنگ شعوری ). دمل بزرگ باشد که بر بدن برآید و بعربی حبن خوانند. (مجمع الفرس ) (برهان ). دمبل بزرگ . (انج...
-
بناور
لغتنامه دهخدا
بناور. [ ب ُ وَ ] (ص مرکب ) هر چیز با ته و ریشه . || هرچیز عمیق و ژرف . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
امچه لی
لغتنامه دهخدا
امچه لی . [ اُ چ ِ ] (اِخ ) رجوع به بناور شود.
-
دنبل
لغتنامه دهخدا
دنبل . [ دُم ْ ب َ ] (اِ) دمل و برآمدگی کوچکی در جلد که رنگش سرخ و شکلش مخروطی است و نوعاً مرکز آن متقرح گشته و گود می گردد. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). دبیله . دُمَّل . بناور.(یادداشت مؤلف ). ورمی که در اعضاء به هم رسد و به زبان عربی دمل می گویند...