کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنام زدن ،بنام کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
وارون زدن
لغتنامه دهخدا
وارون زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) وارونه زدن . سرنگون کردن . زیر و بالا کردن . (ناظم الاطباء).
-
غر و لند کردن
لغتنامه دهخدا
غر ولند کردن . [ غ ُرْ رُ ل ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غرو لند زدن . غر زدن . غرغر کردن . قر زدن . قرقر کردن . لند و لند کردن . ژکیدن . رجوع به غر و لند زدن شود.
-
بامبول زدن
لغتنامه دهخدا
بامبول زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، حقه زدن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). حقه سوار کردن . شیوه زدن . تقلب کردن . کارهای ناروا و دغل و نهانی کردن . کلک زدن : فلان بامبول زن غریبی است ؛ سخت حقه باز است . (از فرهنگ نظام ).
-
چپه زدن
لغتنامه دهخدا
چپه زدن . [ چ َ پ َ / پ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) دست زدن . کف زدن . دستک زدن . چپک زدن . تصدیه . تصدید. تصفیح . || دست زدن بعلامت شادی . کف زدن بعلامت شادمانی کردن . چپک زدن بقصد تشویق کردن از کسی یا ابراز خوشحالی نمودن از عمل آن کس . صفق . رجوع به چپک ز...
-
غر و لند زدن
لغتنامه دهخدا
غر و لند زدن . [ غ ُرْ رُ ل ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) آهسته سخن گفتن از سر خشم و اعتراض . غر زدن . غرغر کردن . قر زدن . قرقر کردن . غر و لند کردن . لند و لند کردن . ژکیدن .
-
تاخت زدن
لغتنامه دهخدا
تاخت زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) مبادله کردن جنسی با جنسی . عوض کردن و تبدیل کردن . بدل کردن . عوض کردن چیزی را با چیزی ، و بیشتر در کتاب متداول است .کتابی را با کتابی معاوضه کردن . مبادله کردن کتابها: یک جلد قاموس را با جوهری تاخت زدن و سرانه اش را گ...
-
چنبرک زدن
لغتنامه دهخدا
چنبرک زدن . [ چَم ْ ب َ رَ زَ دَ ] (مص مرکب ) چنبرزدن . چنبره زدن . چنبرک کردن . حلقه زدن . خمیده شدن . و رجوع به چنبرک کردن و چنبر زدن و چنبره زدن شود.
-
کورکور زدن
لغتنامه دهخدا
کورکور زدن . [ زَ دَ ](مص مرکب ) کورکور کردن . رجوع به کورکور کردن شود.
-
رو زدن
لغتنامه دهخدا
رو زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، خواهش کردن . خواهش و سماجت و اصرار کردن .
-
شیار زدن
لغتنامه دهخدا
شیار زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) شیار کردن . رجوع به شیار کردن شود.
-
ثرط
لغتنامه دهخدا
ثرط. [ ث َ ] (ع مص ) گولی . گول شدن . || عیب کردن . || ثَلط. سرگین انداختن . ریغ زدن . ریخ زدن . || سریش کردن .
-
دار زدن
لغتنامه دهخدا
دار زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) بر دار کردن . بدار کشیدن . حلق آویز کردن .
-
کبوتر زدن
لغتنامه دهخدا
کبوتر زدن . [ ک َ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) با تیر زدن کبوتر. شکار کردن کبوتر. کبوتر شکار کردن .
-
ورمال کردن
لغتنامه دهخدا
ورمال کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ورمال زدن . گریختن از ترس جان . (آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاطباء). ورمال زدن . رجوع به ورمال زدن شود.
-
درم زدن
لغتنامه دهخدا
درم زدن . [ دِ رَ زَ دَ ] (مص مرکب ) سکه زدن . طبع. (دهار). میخ کردن سکه . ضرب کردن سکه : مَسَکّة؛ آن جای که درم زنند. (دهار).