کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بناغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بناغ
لغتنامه دهخدا
بناغ . [ ب َ ] (اِ) تار ریسمان خام را گویند که بر دوک پیچیده شود. (برهان ) (ناظم الاطباء). ریسمان خام که بر دوک ریسندش . (شرفنامه ٔ منیری ). ریسمان خام (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ابریشم خام . (فرهنگ شعوری ). چغرشته ، چفرسته ، زغوته و ماشوره با آن متر...
-
جستوجو در متن
-
پناغ
لغتنامه دهخدا
پناغ . [ پ ِ ] (اِ) منشی و دبیر و نویسنده را گویند. (برهان قاطع) : ضمیر من بود آن بلبلی که گاه بیان به پیش او بود ابکم زبان تیز پناغ . منصور شیرازی . || تار ابریشم . (برهان قاطع) : تو سیمین فغی من چو زرّین پناغ تو تابان مهی من چو سوزان چراغ . ؟|| بیض...
-
بنانج
لغتنامه دهخدا
بنانج . [ ب َ ] (اِ) بمعنی بناغ است و آن دو زن باشند که یک شوهر داشته باشند و هریک مر دیگری را بنانج گویندو بنانجه هم بنظر آمده است و بعربی ضرة خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (مجمع الفرس ) (اوبهی ). هم شوی . (ناظم الاطباء). زن مرد نسبت بزن دیگر او. گولا...
-
دبیر
لغتنامه دهخدا
دبیر. [ دَ ] (ص ، اِ) نویسنده . (برهان ) (از جهانگیری ) (صحاح الفرس ) (اوبهی ). منشی . (برهان ) (جهانگیری ). پناغ . (سروری ). بناغ . (دهار). کاتب . (مهذب الاسماء). ادیب . کتّاب . قلم زن . باسواد. که خط دارد. که خواندن و نوشتن تواند. که کتابت تواند. د...