کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنائی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بنائی
لغتنامه دهخدا
بنائی . [ ب َ ] (اِخ ) لطفعلی بیک درباره ٔ او نویسد: مولانا بنائی ، پدرش معمار و خودش از اوساط ناس و از مردم هری و صاحب فضایل بسیار بود. وی به تحصیل علم و ادب رغبت کرد و از جمله ٔ اکابر شد. او از خطاطان و استادان موسیقی عصر خود گشت وبهمین جهت بر خود ...
-
بنائی
لغتنامه دهخدا
بنائی . [ ب َن ْ نا ] (حامص ) شغل بناء. ریازة. بنائی کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به بَنّاء شود.
-
جستوجو در متن
-
طیانة
لغتنامه دهخدا
طیانة. [ ن َ ](ع اِمص ) گلکاری کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بنائی کردن . پیشه ٔ راز. حرفه ٔ بنائی . گل کاری . (دهار).
-
کاراسته
لغتنامه دهخدا
کاراسته . [ ت َ / ت ِ] (اِ) چوب و تخته و مصالح بنائی . (ناظم الاطباء).
-
اسلامبولی
لغتنامه دهخدا
اسلامبولی . [ اِ ] (اِ) ظرفی حلبی برای گچ و گل در بنائی .
-
نازک کار
لغتنامه دهخدا
نازک کار. [ زُ ] (ص مرکب ) در تداول بنایان ، آنکه گچ بدیوار مالد یا گل گچین و امثال آن سازد. بنائی که سفیدکاری و گچ بری کند. بنائی که تنها به گچ کاری پردازد. (یادداشت مؤلف ). مقابل سفت کار و کلفت کار.
-
کافریه
لغتنامه دهخدا
کافریه . [ ف ِ ی ی َ ] (اِخ ) بنائی است در مراغه از آثار هولاکوخان . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 172).
-
نمکدان
لغتنامه دهخدا
نمکدان . [ ن َ م َ ] (اِخ ) نام بنائی است از دوره ٔ صفویه در اصفهان . این بنا را ظل السلطان ویران کرد. (یادداشت مؤلف ).
-
والاذگر
لغتنامه دهخدا
والاذگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) بنائی که دیوار چینه چینه سازد. (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ خطی ). رجوع به والاد و والادگر شود.
-
آذر بهرام
لغتنامه دهخدا
آذر بهرام . [ ذَ رِ ب َ ] (اِخ ) نام آتشکده ٔ سوم از هفت آتشکده ٔ بزرگ پارسیان . || نام بنائی قدیم در همدان که اکنون ویران است .
-
آسیاخانه
لغتنامه دهخدا
آسیاخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) بنائی برآورده آسیا را. جایگاه آسیا. آس کده . آسیاکده . سرآسیا. مرحی . مطحن .
-
آینه خانه
لغتنامه دهخدا
آینه خانه . [ ی ِ ن َ / ن ِ ن َ ](اِ مرکب ) اطاقی که آن را آینه کاری کرده باشند. || (اِخ ) نام بنائی از آثار صفویه باصفهان .
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) احمدبن محمدبن مفرج بنائی . رجوع به احمد... شود.
-
تازه ساز
لغتنامه دهخدا
تازه ساز. [ زَ / زِ ] (ن مف مرکب ) نوساز. نوساخته . نوساختمان : بِنائی تازه ساز. خانه ٔ تازه ساز. عمارت تازه ساز.