کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بمهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بمهر
لغتنامه دهخدا
بمهر. [ ب ِ م ُ ] (ص مرکب ) بسته و مهرکرده . (ناظم الاطباء). ممهور : ملطفه به من داد بمهر و قصد شکار کردم . (تاریخ بیهقی ).اگرچه زر بمهر افزون عیارست قراضه ریزه ها هم در شمارست . نظامی .- بمهر کردن ؛ مهر کردن . مهر نمودن . ممهور ساختن . بستن : ایشان...
-
واژههای مشابه
-
دی بمهر
لغتنامه دهخدا
دی بمهر. [ دَ ب ِ م ِ ] (اِخ ) نامی است از نامهای الهی . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (از جهانگیری ). || نام فرشته ای است . (برهان ) (از جهانگیری ). || (اِ مرکب ) نام روز پانزدهم بود از هر ماه شمسی و مغان این روز را از ماه دی مبارک دانند و جشن کنن...
-
جستوجو در متن
-
تازه چهر
لغتنامه دهخدا
تازه چهر. [ زَ / زِ چ ِ ] (ص مرکب ) خندان . شاد. بشاش . خوشرو : ایا،آز را داده گردن بمهردوان هر زمان پیش او تازه چهر.اسدی .بتو دادمش باش از او تازه چهرگرامی و گستاخ دارش بمهر.اسدی .
-
طرفة
لغتنامه دهخدا
طرفة. [ طُ ف َ ] (اِخ ) نام زنی بوده است معروفه : از شمار تو کس طرفه بمهر است هنوزوز شمار دگران چون در تیم دودر است .لبیبی .
-
اصابعالرحمن
لغتنامه دهخدا
اصابعالرحمن . [ اَ ب ِ عُرْ رَ ما ] (ع اِ مرکب ) اشاره به حدیث علی (ع ) است که فرمود: قلب المؤمن بین اصبعین من اصابعالرحمن یقلبها کیف یشاء : بمهر خاتم دل در اصابعالرحمن بمهر خاتم وحی از مطالعالاعراب .خاقانی .
-
دیهمک
لغتنامه دهخدا
دیهمک . [ هََ م َ ] (اِ) نام روز پنجم از هر ماه شمسی . (ناظم الاطباء). نام روز پانزدهم از هر ماه شمسی . (آنندراج ). اما ظاهراً دگرگون شده ٔ کلمه ٔ دی بمهر باشد.
-
ستاره سپاه
لغتنامه دهخدا
ستاره سپاه . [ س ِ رَ / رِ س ِ ] (ص مرکب ) از صفات ملوک . (آنندراج ). از القاب پادشاهان : ایا ستاره سپاهی که برج عصمت رافروغ قبه بمهر تو غره ٔ غراست .خواجه جمال الدین سلمان (از آنندراج ).
-
افعی دم
لغتنامه دهخدا
افعی دم . [ اَ دَ ] (ص مرکب ) آنکه دم او چون افعی مسموم کننده باشد : به افعی دمان نامه ای می نویسم منقش بمهر زمرد نگینه .محمداسحاق شوکت (از آنندراج ).
-
خانه شین
لغتنامه دهخدا
خانه شین . [ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) مخفف خانه نشین است . || خاتون خانه . خانم خانه : تاجری دریا و خشکی میرودآن بمهر خانه شینی میرود.مولوی (مثنوی ).
-
سارغ
لغتنامه دهخدا
سارغ . (اِخ ) (... شرابدار) بهنگامی که عبدالرزاق پسر بزرگ خواجه احمدحسن میمندی بقلعت نندنه موقوف بود کوتوالی آن قلعه را داشت و چون با عبدالرزاق بمهر رفتار کرده بود بعد از وزارت احمد حسن نواخت و خلعت یافت . رجوع به تاریخ بیهقی چ غنی - فیاض ص 149 و 150...
-
واصل
لغتنامه دهخدا
واصل . [ ص ِ ] (اِخ ) محمد واصل خان کشمیری از شعرای ساکن هند است که در سال هزار وسیصد و هفت در سن هشتاد و دوسالگی در لکهنو درگذشته است و این شعر از وی است :دادند سر بمهر به ما دولت نیازدر سرنوشت ما چو نگین جز سجود نیست .(از تذکره ٔ صبح گلشن ).
-
واپسی
لغتنامه دهخدا
واپسی . [ پ َ ] (حامص مرکب ) عقب ماندگی : قافله شد، واپسی ما ببین ای کس ما، بی کسی ما ببین . نظامی .شانی از فرهاد ومجنون واپسی دون همتی است در قطار بختیان عشق پیشاهنگ باش . شانی . || به مجاز، ادبار : واپسی است گر فلک با تو بمهر رو کندورت دهد فزونیی آ...
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) عنصری حسن بن احمد:تو همی تابی و من بر تو همی خوانم بمهرهر شبی تا روز دیوان ابوالقاسم حسن اوستاد اوستادان زمانه عنصری عنصرش بی عیب و دل بی غش و دینش بی فتن . منوچهری .رجوع به عنصری ... شود.