کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بم
لغتنامه دهخدا
بم . [ ب َ ] (اِ) آوای حاصل از زدن با کف دست نیک ناگشاده بر سر کسی . حکایت صوت با کف دست که اندک انگشتانش فراهم آمده باشد بر سر کسی زدن . || عمل با دست زدن به سر کسی به قوت . (ناظم الاطباء). سرچنگ ، یعنی به زور دست زدن بر سر کسی .(غیاث ). ضرب دستی که...
-
بم
لغتنامه دهخدا
بم . [ ب َ ] (اِخ ) (شهرستان ...) یکی از شهرستانهای استان هشتم کشور و حدود آن بشرح زیر است : ازشمال به شهرستان کرمان و لوت زنگی احمد. از جنوب به کوهستان نمداد و شاه . از شرق به شهرستان زاهدان . از غرب به شهرستان جیرفت . هوای این شهرستان بر دو قسمت اس...
-
بم
لغتنامه دهخدا
بم . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دستگردان بخش طبس شهرستان فردوس . سکنه ٔ آن 233 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات و گاورس و خرما است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
بم
لغتنامه دهخدا
بم . [ ب َ ] (اِخ ) شهریست [ به ناحیت کرمان ] با هوای تن درست و اندر شهرستان وی حصاریست محکم و از جیرفت مهتر است و اندر وی سه مزگت جامع است یکی خوارج را و یکی مسلمانان را و یکی اندر حصار. و از وی کرباس و جامه و دستاری و خرمای خیزد. (حدود العالم ). از...
-
بم
لغتنامه دهخدا
بم . [ ب َ ] (ص ، اِ) صدای پر و بانگ بلند که از تار و رود و جز آن برآید، مقابل زیر که آواز باریک باشد. (ناظم الاطباء). صدای پر و بانگ بلند که از نقاره و رود برآرند، در مقابله ٔ زیر باشد که به معنی آواز باریک . (غیاث ). آواز بلند مقابل زیر، بام مشبع آ...
-
بم
لغتنامه دهخدا
بم . [ ب َم م ] (معرب ، اِ) تار سطبر بلندآواز از تارهای رود. (منتهی الارب ). وتر و تار ستبر از تارهای مزهر. (از ذیل اقرب الموارد از قاموس ). رودستبر. (دهار). نام زفت ترین تار بربط. (از مفاتیح ). ج ، بُموم . (منتهی الارب ) (دهار). و رجوع به بم شود.
-
بم
لغتنامه دهخدا
بم . [ ب ِ م َ ] (ع حرف جر + اسم ) (از: حرف جر «ب » + اسم استفهام ما). مخفف بما. به چه ؟ (ترجمان القرآن جرجانی ). چگونه و به چه وضع؟ (ناظم الاطباء).
-
بم
لغتنامه دهخدا
بم . [ ب ُ ] (از فرانسوی ، اِ) مخفف بُمب در تداول عوام فارسی زبانان . (از یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به بمب شود.
-
بم
لغتنامه دهخدا
بم . [ ب ُم م ] (ع اِ) بوم ، که جغد باشد. (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از قاموس ).
-
واژههای مشابه
-
صدای بم
لغتنامه دهخدا
صدای بم . [ ص َ / ص ِ ی ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به بم شود.
-
بم بویان
لغتنامه دهخدا
بم بویان . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ریگان ، بخش فهرج شهرستان بم . سکنه ٔ آن 322 تن . آب آن از قنات و محصول آن خرما و غلات و حنا است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
بم پشت
لغتنامه دهخدا
بم پشت .[ ب َ پ َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای چهارگانه ٔ شهرستان سراوان در جنوب شرقی سراوان و محدود است از شمال به دهستانهای کوهک و اسفندک ، از شرق و جنوب به مرز پاکستان ، از غرب به بخش سیب سواران . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، ذرت ، خرما و لبنیات ا...
-
جستوجو در متن
-
بموم
لغتنامه دهخدا
بموم . [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بَم ّ. (منتهی الارب ) (دهار). رجوع به بم شود.