کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلی گفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سایل بلی
لغتنامه دهخدا
سایل بلی . [ ی ِ ب َ ] (اِخ ) نام دهی است که تا مناره گاه هفت فرسنگ فاصله دارد. رجوع به نزهةالقلوب ص 177 شود.
-
قالوا بلی
لغتنامه دهخدا
قالوا بلی . [ ب َ لا ] (ع جمله ٔ فعلیه ) گفتند آری . و این اشاره است به آیه ٔ «و اذ اخذربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی ». (قرآن 172/7) : من از قالوا بلی تشویش دیرم گناه از برگ و باران بیش دیرم چو فردا نومه خون...
-
معصوم بلی
لغتنامه دهخدا
معصوم بلی . [ م َ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مکاوند در بخش هفت گل شهرستان اهواز است و 250 تن سکنه دارد که از طایفه بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
خان بلی
لغتنامه دهخدا
خان بلی . [ ](اِخ ) نام ناحیتی است از آنسوی رودیان به گیلان . (حدود العالم چ سید جلال الدین طهرانی ضمیمه ٔ گاهنامه ).
-
جستوجو در متن
-
ورگفتن
لغتنامه دهخدا
ورگفتن . [ وَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) باز گفتن . گفتن . (ناظم الاطباء).
-
تعمیه گفتن
لغتنامه دهخدا
تعمیه گفتن . [ ت َی َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) معما گفتن . (ناظم الاطباء). کلام مشکل و پیچیده گفتن . گفتن کلامی که معانی آن پوشیده و ناصریح باشد. و رجوع به تعمیة و ماده ٔ قبل شود.
-
پیر و استاد
لغتنامه دهخدا
پیر و استاد. [ رُ اُ ] (اِ مرکب ) مرشد کامل و معلم : هرچه از پیر و استاد دانسته بودن بکار بردن ؛ همگی تجربه و دانائی و علم خود بکار بردن . هرچه از پیرو استاد دانستن گفتن . گفتن آموخته ها و بکار داشتن تجربه ها بجمله .
-
راز کردن
لغتنامه دهخدا
راز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راز گفتن . گفتن سرّ خود با کسی : شب خیز که عاشقان بشب راز کنندگرد در و بام دوست پرواز کنند. عبداﷲ انصاری .یارب چه بود آن شب کان ماهروی من با من بخلوت اندر تا روز راز کرد. معزی .یک شبی مجنون بخلوتگاه نازبا خدای خویشتن ...
-
زمخت
لغتنامه دهخدا
زمخت . [ زَم ُ / زُ م ُ ] (اِ، ص ) آنچه زبان را گیرد.(رشیدی ). طعمی را گویند مانند هلیله و مازو و امثال آن و به عربی عفص خوانند. (برهان ) (انجمن آرا) (از آنندراج ). آنچه زبان را گزد و گوارا نبود. (انجمن آرا)(آنندراج ). عفص و گس و هر چیز که دهان را جم...
-
ابذاء
لغتنامه دهخدا
ابذاء. [ اِ ] (ع مص ) ناسزا گفتن . فحش گفتن . (زوزنی ). هرزه گفتن . بد گفتن . سقط و ناشایست گفتن .
-
چرند گفتن
لغتنامه دهخدا
چرند گفتن . [ چ َ رَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) یاوه گفتن . چرند و پرند گفتن . پرت و پلا گفتن . حرف مفت زدن .هذیان گفتن . سخن بیهوده گفتن . چرت و پرت گفتن . رجوع به «چرند» و «چرندگوی » و «چرند و پرند گفتن » شود.
-
جدی گفتن
لغتنامه دهخدا
جدی گفتن . [ ج ِدْدی گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) مقابل هزل گفتن . قطعی گفتن .
-
گل گفتن
لغتنامه دهخدا
گل گفتن . [ گ ُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) خوب گفتن . (از آنندراج ). حرفهای نیکو و پسندیده گفتن . سخنان عالی راندن : گل گفتن و گل شنفتن . گلی بگوییم و گلی بشنویم .
-
شهادت گفتن
لغتنامه دهخدا
شهادت گفتن . [ ش َ دَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) گفتن «لااله الا اﷲ» گاه ِ مرگ . (یادداشت مؤلف ).- شهادت خود را گفتن ؛ گاه ِ مرگ گفتن لااله الا اﷲ. (یادداشت مؤلف ).