کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلیناس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلیناس
لغتنامه دهخدا
بلیناس . [ ب َ ] (اِخ ) نام حکیمی است که انیس و جلیس سکندر بود. (برهان ). او را بلیناس جادو نیز خوانند. (هفت قلزم ) (از آنندراج ). ازمردم طوانه بلدی به روم . گویند که او اول کسی است که در طلسمات سخن گفت و کتاب بلیناس راجع به اعمالی که در موطن خویش و ...
-
جستوجو در متن
-
بلینوس
لغتنامه دهخدا
بلینوس . [ ب َ ] (اِخ ) حکیم دربار اسکندر. بلیناس . رجوع به بلیناس شود.
-
مطلسم
لغتنامه دهخدا
مطلسم . [ م ُ طَ س ِ ] (ع ص ) طلسم کننده : بلیناس مطلسم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
آذرهمایون
لغتنامه دهخدا
آذرهمایون . [ ذَ هَُ ] (اِخ ) نام دختری ازنسل سام ، سادنه ٔ آتشکده ٔ اصفهان ، و گویند او ساحره ای بوده است که چون اسکندر خواست آتشکده ٔ اصفهان خراب کند خود را به صورت ماری مهیب به اسکندر نمود و بلیناس سحر او را باطل کرد، اسکندر آذرهمایون را بدو بخشید...
-
طمیدیوس
لغتنامه دهخدا
طمیدیوس . [ ] (اِخ ) طیطوس طمیدیوس . نام یکی از سلاطین روم است و بلیناس حکیم صاحب طلسمات بزمان وی بوده است . (عیون الانباء ج 1 ص 73).
-
صاحب طلسم
لغتنامه دهخدا
صاحب طلسم . [ ح ِ طِ ل ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) جادوگر. طلسم ساز : بلیناس داند چنین رازهاکه صاحب طلسم است بر سازها.نظامی .
-
پلین
لغتنامه دهخدا
پلین . [ پْلی / ی ِ ](اِخ ) کائیوس پلینیوس سکوندوس معروف به پلین بزرگ . عالم طبیعی و نویسنده ٔ رومی مولد، کم در عصر تی بر بسال 23 م .، متوفی در زمان تیتوس بسال 79. وی در سپاه روم به خدمت پرداخت و از جنگهای روم کتابی در فن پرتاب کردن زوبین هنگام سواری...
-
عیسی نفس
لغتنامه دهخدا
عیسی نفس . [ سا ن َ ف َ ] (ص مرکب ) عیسی دم . مسیحادم . دارای دمی چون دم عیسی جان بخش . ولی ّ کامل که مرده را زنده کند. (آنندراج ). آنکه دمی مانند عیسی دارد و مرده را زنده کند وبیمار را شفا دهد. (فرهنگ فارسی معین ) : زآن رای کآن برادر عیسی نفس زده دو...
-
طاسیس
لغتنامه دهخدا
طاسیس . (اِخ ) صاحب مجمل التواریخ و القصص ذیل اخبار ملوک روم گوید: مملکت طاسیس و استسیانوس بمشارکت سیزده سال بوده است . جهودان در این روزگار به بیت المقدس عاصی شدند بر ایشان وسه هزار مردان جهودان بکشتند و زن و فرزند به رومیه آوردند بغارت اندر اول سال...
-
قیساریة
لغتنامه دهخدا
قیساریة. [ ق َ ری ی َ ] (اِخ ) شهری است بزرگ در بلاد روم که پایتخت سلجوقیان روم فرزندان قلیچ ارسلان بوده و در آنجا محلی است که گویند زندان محمدبن حنفیةبن علی بن ابیطالب بوده است . مسجدجامع ابومحمد بطال نیز در آنجاست ، حمام معروفی دارد که گویند بلیناس...
-
قیصریة
لغتنامه دهخدا
قیصریة. [ ق َ ص َ ری ی َ ] (اِخ ) از اقلیم پنجم است طولش از جزایر خالدات سط و عرض آن از خط استوا لطک در پای کوه ارجاسب افتاده است . شهری بزرگ است قلعه ٔ آن را سلطان علاءالدین کیقباد سلجوقی بارو از سنگ تراشیده ساخت . حقوق دیوانیش صدوچهل هزاردینار است ...
-
فسون کردن
لغتنامه دهخدا
فسون کردن . [ ف ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) افسون کردن و جادویی کردن . (یادداشت مؤلف ) : چه فسون کردی بر من که بتو دادم دل ؟دل چرا دادم خیره به فسون تو به باد. فرخی .بلیناس گفت اگر همین ساعت بیرون روی و اگرنه فسونی کنم که ناچیز گردی . (مجمل التواریخ و الق...
-
رصدبند
لغتنامه دهخدا
رصدبند. [ رَ ص َ ب َ ] (نف مرکب ) واضع زیج و قوانین نجومی و هودل بند. (ناظم الاطباء). واضع قوانین نجومی . منجمی که در زیجات بُعد کواکب را نویسد. (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). آنکه رصد بندد. منجم . راصد. (فرهنگ فارسی معین ). منجم ...
-
پلین
لغتنامه دهخدا
پلین . [ پْلی / پ ِ ] (اِخ ) کائیوس پلینیوس ِ کسلیوس سکوندوس . خواهرزاده ٔ پلین سابق الذکر. ادیب رومی متولد در کم ُ و دوست تراژان و مؤلف مدایح تراژان و نامه های معروف که برای معرفت اخلاق قدیم مفید است (تولد بسال 62، وفات در حدود 120م .). در قاموس ال...