کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلیتخوانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بلیت
لغتنامه دهخدا
بلیت . [ ب َ لی ی َ ] (از ع ، اِ) بلیة. آزار و رنج و سختی . (غیاث ) : بلیت را به حسبت یعنی اینکه خدای مرا بس است آنچنان حسبتی که آثار بلیه را نابود گرداند. (تاریخ بیهقی ص 309). معترف است در صورت نعمت به احسان او و راضی است در صورت بلیت به آزمودن او. ...
-
بلیت
لغتنامه دهخدا
بلیت . [ ب ِ ] (فرانسوی ، اِ) چک برات . (ناظم الاطباء).تکه کاغذ یا مقوا که بر روی آن مشخصاتی از قبیل بهاو تاریخ و محل استفاده چاپ شده باشد برای ورود به تماشاخانه یا سینما یا اتوبوس یا قطار راه آهن و غیره .پته . بلیط. (فرهنگ فارسی معین ). || چک راهدار...
-
بلیت
لغتنامه دهخدا
بلیت . [ ب ِل ْ لی ] (ع ص ) بسیار خاموش . (منتهی الارب ). سکیت . (ذیل اقرب الموارد). || مرد خردمند دانا. (منتهی الارب ). || عاقل و خردمند و لبیب . (از اقرب الموارد). || شخص فصیح که مردم را خاموش کند. (از اقرب الموارد).
-
بلیت
لغتنامه دهخدا
بلیت . [ ب ُ ل َ / ل ِ ] (ص ) بله و گول و کودن .(ناظم الاطباء). بله و بلیت . (فرهنگ لغات عامیانه ).
-
خوانی
لغتنامه دهخدا
خوانی . [ خوا / خا ] (حامص ) عمل خواندن . (یادداشت بخط مؤلف ). مزید مؤخر است .- دعاخوانی ؛ عمل خواندن دعا.- روضه خوانی ؛ عمل روضه خواندن .- ریزه خوانی ؛ کنایه از ایراد گرفتن . لغز گفتن . مسائل کوچک را مورد توجه قرار دادن و بر آن عیب گرفتن .
-
بلیت کشیدن
لغتنامه دهخدا
بلیت کشیدن . [ ب َ لی ی َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) رنج دیدن . سختی کشیدن . تحمل آزار و ستم : خاصان حق همیشه بلیت کشیده اندهم بیشتر عنایت وهم بیشتر عنا. سعدی .و رجوع به بلیت و بلیة شود.
-
بلیت فروش
لغتنامه دهخدا
بلیت فروش . [ ب ِ ف ُ ] (نف مرکب ) بلیطفروش . که بلیت فروشد.
-
بلیت فروشی
لغتنامه دهخدا
بلیت فروشی . [ ب ِ ف ُ ] (حامص مرکب ) عمل بلیت فروش . بلیطفروشی . || (اِ مرکب ) جای فروش بلیط.
-
گیت خوانی
لغتنامه دهخدا
گیت خوانی . [ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل گیت خوان . سرودخوانی .
-
نغمه خوانی
لغتنامه دهخدا
نغمه خوانی . [ ن َ م َ / م ِ خوا / خا ](حامص مرکب ) عمل نغمه خوان . رجوع به نغمه خوان شود.
-
نعت خوانی
لغتنامه دهخدا
نعت خوانی . [ ن َ خوا / خا ] (حامص مرکب ) نعت گوئی . مدیحه خوانی . مداحی . عمل نعت خوان .
-
نوحه خوانی
لغتنامه دهخدا
نوحه خوانی . [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل نوحه خوان . رجوع به نوحه خوان شود. || (اِ مرکب )مجلسی که در آن نوحه خوانند. (فرهنگ فارسی معین ).- نوحه خوانی کردن ؛ نوحه خواندن . رجوع به نوحه خواندن و نوحه خوان شود.
-
فاتحه خوانی
لغتنامه دهخدا
فاتحه خوانی . [ ت ِ ح َ / ح ِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) فاتحه خواندن . || (اِ مرکب ) مجلس سوگواری و عزاداری . (ناظم الاطباء). رجوع به فاتحه شود.
-
وزن خوانی
لغتنامه دهخدا
وزن خوانی . [ وَ خوا / خا ] (حامص مرکب ) خواندن یک قطعه موسیقی بدون آهنگ و نگاه داشتن حرکات میزان به وسیله ٔ دست . در ارکسترهای بزرگ ، رهبر ارکستر عهده دار این وظیفه است . (فرهنگ فارسی معین ).
-
هم خوانی
لغتنامه دهخدا
هم خوانی . [ هََ خوا / خا ] (حامص مرکب ) هم سفره شدن . هم کاسگی . هم نشینی : کرد با او به خورد هم خوانی کاین چنین است شرط مهمانی . نظامی .به هم خوانی خود کنی سر بلندکه خوان گردد از نازکان ارجمند.نظامی .