کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلوچ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلوچ
لغتنامه دهخدا
بلوچ . [ ب َ ] (اِخ ) طایفه ای در میان کرمان و سیستان ، ولایت ایشان را بلوچستان گویند و در ملک کج و مکران و مگس و قلات و پامپور و کنار بحر سند سکونت دارند. (آنندراج ). مردمانی اند میان این شهرها [ بعض از شهرهای کرمان ] نشسته بر صحرا و این مردمان بسیا...
-
بلوچ
لغتنامه دهخدا
بلوچ . [ ب ُ ](اِ) علامتی که بر تیزی طاق و ایوان نصب کنند. (برهان ). || تاج خروس ، و آن گوشتی باشد که بر سر او رسته باشد. (برهان ). || پارچه ٔ گوشتی که بر ختنه گاه زنان می باشد و بریدن او سنت است . (برهان ). تلاق و بظر. (ناظم الاطباء). چوچوله : تا......
-
واژههای مشابه
-
بلوچ خانه
لغتنامه دهخدا
بلوچ خانه . [ ب ُ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خواشید، بخش ششتمد، شهرستان سبزوار. سکنه ٔ آن 181 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کوچ و بلوچ
لغتنامه دهخدا
کوچ و بلوچ . [ چ ُ ب َ / ب ُ ] (اِخ ) بعضی گویند موضعی است مابین صفاهان و کرمان . (برهان ) (آنندراج ).
-
کوچ و بلوچ
لغتنامه دهخدا
کوچ و بلوچ . [ چ ُ ب َ / ب ُ ] (اِخ ) نام گروهی اند بیابانی که قافله ها زنند بیشتر تیرانداز باشند. (لغت فرس اسدی ). این لغت از توابع است ، و نام طایفه ای باشد از صحرانشینان که در کوههای اطراف کرمان توطن دارند و گویند اینها از عربان حجازند و حرفت ایشا...
-
جستوجو در متن
-
بلوص
لغتنامه دهخدا
بلوص . [ ب َ / ب َل ْ لو ] (اِخ ) معرب بلوچ ، که قومی است . و رجوع به بلوچ شود.
-
پلوچ
لغتنامه دهخدا
پلوچ . [ پ َ ] (اِخ ) رجوع به بلوچ شود.
-
کروچ
لغتنامه دهخدا
کروچ . [ ک ُ ] (اِ) در تداول مردم بلوچ نیک شهر، نام نوعی خرماست . (یادداشت مؤلف ).
-
تاختی
لغتنامه دهخدا
تاختی . (ِاخ ) تیره ای از ایل بلوچ . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 93).
-
دسکی
لغتنامه دهخدا
دسکی . [ دِ] (اِ) نوعی خرما است در لغت محلی بلوچ (نیک شهر).
-
لت
لغتنامه دهخدا
لت . [ ل ُ ] (اِ) برگ خرما. خوص (لغت بلوچ نیک شهر).
-
کپات
لغتنامه دهخدا
کپات . [ ک َ ] (اِ) در تداول مردم بلوچ کیف های درداری است که از برگ خرما بافته شود و برای بین راه خرما داخل آن کنند. (یادداشت مؤلف ).
-
گلویکی
لغتنامه دهخدا
گلویکی . [ گ َ ] (اِخ ) تیره ای از ایل بلوچ . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 93).