کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلوطی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلوطی
لغتنامه دهخدا
بلوطی . [ ب َ ] (اِ) نباتی است برگش شبیه به برگ سیر و سیاه لون و بدبو و شاخه های آن مربع و سیاه و پرشاخ و برگش چیزی شبیه به پشم و گلش مدور و زرد و اغبر است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
بلوطی
لغتنامه دهخدا
بلوطی .[ ب َل ْ لو ] (اِخ ) منذربن سعیدبن عبدالرحمان نفزی قرطبی ، مکنی به ابوالحکم . قاضی القضاة اندلس . او خطیب و شاعر بود و نسبت وی به «فحص البلوط» است . بلوطی بسال 355 هَ . ق . در قرطبه درگذشت . او راست : الابانة عن حقائق اصول ادیانة الانباه علی ا...
-
بلوطی
لغتنامه دهخدا
بلوطی .[ ب َل ْ لو ] (ص نسبی ) منسوب به بلوط، که درختی است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ). رجوع به بلوط شود. || منسوب به فحص البلوط، که جایگاهی است نزدیک قرطبه از بلاد اندلس . (اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
واژههای مشابه
-
شاه بلوطی
لغتنامه دهخدا
شاه بلوطی . [ ب َ ] (ص نسبی ) برنگ پوست شاه بلوط. سرخ تیره که بسیاهی زند. (یادداشت مؤلف ).
-
عمر بلوطی
لغتنامه دهخدا
عمر بلوطی . [ ع ُ م َ رِ ب َل ْ لو ] (اِخ ) بطروجی اقریطشی . رجوع به ابوحفص (عمر بلوطی ...) شود.
-
جستوجو در متن
-
عمر بطروجی
لغتنامه دهخدا
عمر بطروجی . [ ع ُ م َ رِ ب ُ ] (اِخ ) بلوطی اقریطشی . رجوع به ابوحفص (عمر بلوطی ...) شود.
-
ابوالحکم
لغتنامه دهخدا
ابوالحکم . [ اَ بُل ْ ح َ ک َ ] (اِخ ) منذربن سعید بلوطی اندلسی . رجوع به منذر... شود.
-
لطینی
لغتنامه دهخدا
لطینی . [ ل َ ] (ص نسبی ) منسوب به لطین . لاطینی . رجوع به لاطین و لاطن و لاتین شود. || از مردم لاطین : و هو «بلوطی » اسم لطینی . (ابن البیطار).
-
الون باکوت
لغتنامه دهخدا
الون باکوت . [ اُ ] (اِخ ) یعنی بلوط کریه ، وآن درخت بلوطی بود در نزدیکی بیت ایل که دبوره دایه ٔ ربقه در زیر آن مدفون شد. (از قاموس کتاب مقدس ).
-
غلالة
لغتنامه دهخدا
غلالة. [ غ َ ل َ ] (ع اِ) دروبطارس . بلوطی . سرخس البلوط. (مفردات ابن البیطار ذیل دروبطارس ). در ترجمه ٔ فرانسوی مفردات : علالة (به عین مهمله ). رجوع به دروبطارس و علالة شود.
-
دیرالبلوط
لغتنامه دهخدا
دیرالبلوط. [ دَرُل ْ ب َل ْ لو ] (اِخ ) قریه ای از توابع رملة است که عبداﷲبن محمدبن الفرج بن القاسم ابوالحسن اللخمی الدیر بلوطی قاری به آن منسوب است . (از معجم البلدان ).
-
طاهری
لغتنامه دهخدا
طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) علی بن عبداﷲ طاهری . وی از هشام بن علی شیرازی روایت کرده است و محمدبن طیب بلوطی از او روایت دارد. وی از خاندان طاهر ذوالیمینین بوده است . (انساب سمعانی ورق 364 «الف »).
-
بلوط
لغتنامه دهخدا
بلوط. [ ب َل ْ لو ] (ع اِ) دندانه ٔ کلید. (منتهی الارب ). || گویند انقطع بلوطی ؛ یعنی منقطع شد حرکت من یا شکسته شد دل من یا پشت من . (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد از قاموس ). || درخت بلوط. واحد آن بلوطة. رجوع به بَلوط شود.