کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بله بری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بله بری
لغتنامه دهخدا
بله بری . [ب َ ل ِ / ب َل ْ ل ِ ب ُ ] (حامص مرکب ) (از: بله ، محرف بلی + بری اسم از بریدن ) اقرار گرفتن از عروس و اولیاء او در قبول ازدواج . عمل اجازه ٔ تزویج گرفتن دختر از کسان او. عقد نکاح . (یادداشت مرحوم دهخدا). گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان...
-
واژههای مشابه
-
بلة
لغتنامه دهخدا
بلة. [ ب َل ْ ل َ ] (ع اِ) تری . (منتهی الارب ) (دهار). بلل . رطوبت .- ریح بلة؛ باد که در او بلل و رطوبت باشد. (منتهی الارب ). || تازگی . جوانی . (منتهی الارب ). طراوت و شباب و جوانی . (از اقرب الموارد). || بقیه ٔ مودت . (منتهی الارب ). باقی دوستی . ...
-
بلة
لغتنامه دهخدا
بلة. [ ب ِل ْ ل َ ] (ع اِ) تری و نمناکی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تری . (دهار). || خیر، ضد بدی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || چرب زبانی . فصاحت . (منتهی الارب ). و گویند قرار گرفتن زبان است بر مخارج حروف ، گویند ما أحسن بلته ،هرگاه...
-
بلة
لغتنامه دهخدا
بلة. [ ب ُل ْ ل َ ] (ع اِ) تری گیاه تر. (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || بقیه ٔ علف . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || تازگی . جوانی . (منتهی الارب ). || رطوبت و تری : اِسقه علی بلته ؛ بر ابتلال و غمناکی آن . (از ذیل...
-
بلة
لغتنامه دهخدا
بلة. [ ب ُل َ ] (ع اِ) پشتاره ٔ کلان از هیزم . (منتهی الارب ). بسته ٔ هیزم . || دسته ٔ سبزی . (ناظم الاطباء).
-
بلة
لغتنامه دهخدا
بلة. [ب ِل ْ ل َ ] (ع مص ) تر کردن به آب . (منتهی الارب ). مرطوب کردن . (از اقرب الموارد). || دادن و بخشیدن . (از اقرب الموارد). بَل ّ. و رجوع به بل شود.
-
بله بله چی
لغتنامه دهخدا
بله بله چی . [ ب َ ل ِ ب َ ل ِ ] (اِ مرکب ) آنکه از روی خوش آمد و تملق هر کار و گفته ای را تصدیق کند. آقابلی چی . رجوع به بلی چی شود.
-
صوفی بله
لغتنامه دهخدا
صوفی بله . [ ب َ ل َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج ، واقع در 70 هزارگزی شمال خاوری دژ شاهپور. دارای 50 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
بله کبود
لغتنامه دهخدا
بله کبود. [ ب َ ل ِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان دربند، بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . سکنه ٔ آن 200 تن . آب آن از رودخانه ٔ قره سو و چاه و محصول آن غلات و حبوب دیمی و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
بله باریک
لغتنامه دهخدا
بله باریک . [ ب ِل ْ ل ِ ] (ص مرکب ) لاغراندام و ضعیف . به کسی که بر اثر مرضی ضعیف شده است گویند: چرا بله باریک شدی . (فرهنگ لغات عامیانه ).
-
بله بزان
لغتنامه دهخدا
بله بزان . [ ب َ ل ِ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان اورامان لهون ، بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج . سکنه ٔ آن 200 تن . آب آن از چشمه و محصول آن مختصر غلات ، سقز، مازوج و بلوط است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
بله جار
لغتنامه دهخدا
بله جار. [ ب َ ل ِ ] (اِخ )دهی از دهستان یرده ، بخش مرکزی شهرستان سقز. سکنه ٔ آن 260 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، لبنیات ، حبوب و توتون است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
بله دستی
لغتنامه دهخدا
بله دستی . [ ب َ ل ِ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان ییلاق ، بخش شهرستان سنندج . سکنه ٔ آن 595 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
بله زین
لغتنامه دهخدا
بله زین . [ ب َ ل ِ ] (اِخ ) دهی از بخش روانسر شهرستان سنندج . سکنه ٔ آن 300 تن . آب آن از چاه و محصول آن غلات دیم و لبنیات است . این ده در دو محل بفاصله ٔ یک کیلومتر واقع است و بنام بله زین بالا و پائین شهرت دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).