کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلغار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلغار
لغتنامه دهخدا
بلغار. [ ب ُ ] (اِ) پوستهای رنگین خوشبوی موجدار، و آن را تلاتین خوانند. (برهان ). چرمی محکم و سطبر که از آن مجری و صندوق و چالمه و مانند آن کردندی . (یادداشت مرحوم دهخدا). چرم بودار، که آنرا ادیم گویند. (غیاث ). مشهور آنست که رنگ و بوی آن از طلوع سهی...
-
بلغار
لغتنامه دهخدا
بلغار. [ ب ُ ] (اِخ ) شهریست [ به ناحیت ونندر ] که مر او را ناحیتکی است خرد بر لب رود آتل نهاده و اندر وی همه مسلمانانند و از وی مقدار بیست هزار مرد سوار بیرون آید. (حدود العالم ). شهری است نزدیک به ظلمات و آن در زمان سکندر بنا شده و هوایش بغایت سرد ...
-
واژههای مشابه
-
جبال بلغار
لغتنامه دهخدا
جبال بلغار. [ ج ِل ِ ب ُ ] (اِخ ) کوهستانی است که نهر آتل از آنجا سرچشمه میگیرد. (از حبیب السیر چ 1 تهران خاتمه ص 410).
-
بلغار اندرونی
لغتنامه دهخدا
بلغار اندرونی . [ ب ُ رِ اَ دَ ] (اِخ ) مشرق وی مِروات است و جنوب وی دریای گزر است و مغرب وی صقلاب است و شمال وی کوه روس است . و این ناحیتی است که اندر وی هیچ شهری نیست ، و مردمانی دلیرند و جنگی و باهیبت ، و طبعایشان به آن ترکانی ماند که به ناحیت خزر...
-
جستوجو در متن
-
کوثابه
لغتنامه دهخدا
کوثابه . [ ب َ ] (اِخ ) شهری است در روس و گویند بزرگتر از بلغار است . پادشاه گروهی از روسها که نزدیک بلغار هستند در کوثابه ساکن است . (از معجم البلدان ).
-
برغز
لغتنامه دهخدا
برغز. [ ب ُ غ َ ] (اِخ ) بلغار در اصطلاح قاضی صاعد اندلسی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بلغار شود.
-
بلغر
لغتنامه دهخدا
بلغر. [ ب ُ غ ُ ] (اِخ ) شهری است صقالبه را بسمت شمال ،بسیار سردسیر که عامه آن را بُلغار گویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به بلغار و بلغارستان شود.
-
ویسو
لغتنامه دهخدا
ویسو. (اِخ )شهری است در ماوراء بلغار و میان آن تا بلغار، سه ماه راه است . در فصلی از سال شبهای این سرزمین در کوتاهی به حدی میرسد که تاریکی را نمی بینند و بالعکس درفصل دیگر روشنایی مشاهده نمیشود. (معجم البلدان ).
-
تلاتین
لغتنامه دهخدا
تلاتین . [ ت َ ] (اِ) بلغار و چرم خوش بویی که از روسیه می آوردند. (ناظم الاطباء).
-
کائی نارجی
لغتنامه دهخدا
کائی نارجی . (اِخ ) (کوچک ...) دهی از بلغار (دوبرودجه ) [ 1904 ] که در آن عهدنامه ٔ مشهور ترک و روس به سال 1774م . به امضاء رسید.
-
بناگاه
لغتنامه دهخدا
بناگاه . [ ب ِ ] (اِ مرکب ) جایگاه . جای بنا : ز بلغار بگذر که از کار اوست بناگاه اصلش بن غار اوست .نظامی .
-
جبال روس
لغتنامه دهخدا
جبال روس . [ ج ِ ل ِ ] (اِخ ) کوهستانی است بنزدیکی کوهستان بلغار که نهر آتل از آن سرچشمه میگیرد. (از حبیب السیر چ 1 تهران خاتمه ص 410).
-
قاسم اف
لغتنامه دهخدا
قاسم اف . [ س ِ اُ ] (اِخ ) (خانان ) طائفه ای هستند از خانان بلاد بلغار و از خاندان قاسم بن آلغمحمد. رجوع به قاسم بن آلغ محمد شود. (طبقات السلاطین لین پول ص 208).