کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلد امین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلد امین
لغتنامه دهخدا
بلد امین . [ ب َ ل َ دِ اَ ] (ترکیب وصفی ) شهر امن . || کنایه از قلب اولیاء است . (انجمن آرا). || (اِخ ) مکه ٔ معظمه . و رجوع به بلدالامین شود.
-
واژههای مشابه
-
طول بلد
لغتنامه دهخدا
طول بلد. [ ل ِ ب َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بُعدِ آن باشد از مشرق یا مغرب . بعدش است از نهایت آبادانی ، خواهی این بعد را به معدل النهار با خط استوا گیر و خواهی بدان مدار که ایشان را موازی است زیرا که پاره های متشابه یک از دیگرنیابت دارند وز قبل...
-
اهل بلد
لغتنامه دهخدا
اهل بلد. [ اَ ل ِ ب َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مردم شهر. سکنه ٔ بلد. و رجوع به اهل شود.
-
بلد داشتن
لغتنامه دهخدا
بلد داشتن . [ ب َ ل َ ت َ ] (مص مرکب ) رهبر داشتن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بلد شود.
-
بلد شدن
لغتنامه دهخدا
بلدشدن . [ ب َ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دانستن . آموختن . یاد گرفتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). دانا شدن . عالم گشتن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به بَلد شود.
-
طین بلد مصطکی
لغتنامه دهخدا
طین بلد مصطکی . [ ن ِ ب َ ل َ دِ م َ طَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) و آن را طین جزیرة مصطکی نیز نامند و نیز طین خیا و خیوس هم خوانند. دیسقوریدس گوید: نیکوترین آن بود که رنگش سفید بود و به لون رقیق بود و صفائح داشته باشد و پاره های مختلف و چون در حمام ...
-
جستوجو در متن
-
بلدالامین
لغتنامه دهخدا
بلدالامین . [ ب َ ل َ دُل ْ اَ ] (ع ترکیب وصفی ) (ال ...) شهر امن . || (اِخ ) کنایه از مکه ٔ معظمه . (ازآنندراج ). مکه . (دهار). بلد امین . البلدالحرام . القری . و رجوع به بلد امین شود : و هذا البلدالامین . (قرآن 3/95)؛ و سوگند به این شهر امن (مکه ).
-
امین
لغتنامه دهخدا
امین . [ اَ ] (ع ص ) امانت دار. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (مؤید الفضلاء). زنهاردار. (فرهنگ فارسی معین ). قفان . (منتهی الارب ، ذیل ق ف ن ). قبان . (منتهی الارب ، ذیل ق ب ن ). مقابل خائن ، زنهارخوار. (یادداشت مؤلف ) : طالب و صابر و بر سر دل خویش...
-
یثرب
لغتنامه دهخدا
یثرب . [ ی َ رِ ] (اِخ ) نام مدینه ٔ حضرت رسول است . به نام نخستین اقامت کننده ٔ در آن یثرب بن قانیة از نژاد سام بن نوح نامیده اند. اما در تعیین مکان آن اختلاف است . بعضی گویند یثرب نام یک ناحیه و مدینه جزو آن می باشد و برخی برآنند که یثرب نام ناحیه ...
-
ابوالبرکات بغدادی
لغتنامه دهخدا
ابوالبرکات بغدادی . [ اَ بُل ْ ب َ رَ ت ِ ب َ ] (اِخ ) هبةاﷲبن یعلی بن ملکاء بلدی بغدادی ، طبیب و فیلسوف یهودی . ملقب به اوحدالزمان ازمردم بلد در طریق بغداد به موصل . او به قرن ششم میزیست . در ابتداء به بغداد شد و نزد ابوالحسن سعیدبن هبةاﷲ دانش طب فر...
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) اودی . عبداﷲبن ادریس بن یزیدبن عبدالرحمن . عبداﷲبن احمدبن حنبل از ابی ذکربن دریس روایت کند که او گفت ابومحمد اودی یگانه ٔ روزگار خویش بود و اورا جبه ای بود خلق و از اعمش و ابی اسحاق شیبانی و شیوخ بسیار دیگر حدیث ...
-
ابوریحان
لغتنامه دهخدا
ابوریحان . [ اَ رَ ] (اِخ ) بیرونی . محمدبن احمد خوارزمی بیرونی . از اجله ٔ مهندسین و بزرگان علوم ریاضی . او یکی از نوادر دُهاةِ اعصار و نمونه ٔ کامل ذکاء و فطنت و شدت عمل ایرانی است . مولد او در بیرون خوارزم بوده و چنانکه یاقوت در معجم الادبا آرد بی...
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن اوس بن حارث مکنی به ابوتمام . نجاشی (متوفی 450 هَ . ق .) در رجال خود او را یاد کرده گوید: امامی بود و امامان را تا ابوجعفر ثانی که معاصر وی بوده مدح کرده است . جاحظ در کتاب حیوان گوید: ابوتمام از رؤساء رافضه است . حسن بن دا...