کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلدان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلدان
لغتنامه دهخدا
بلدان . [ ب َ ل َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ بلد درحال رفع. دو بلد. دو شهر. رجوع به بلد شود. || (اِخ ) بصره و کوفه . (اقرب الموارد).
-
بلدان
لغتنامه دهخدا
بلدان . [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بَلد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شهرها. (آنندراج ) (غیاث ). رجوع به بلد شود : پسر گفت ای پدر فواید سفر بسیار است از نزهت خاطر... و تفرج بلدان و مجاورت فلان . (گلستان ). رعیت بلدان از مکاید ایشان مرهوب . (گلستان ).
-
واژههای مشابه
-
قلعه بلدان
لغتنامه دهخدا
قلعه بلدان . [ ق َ ع َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چرام بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان ، واقع در یکهزارگزی شمال چرام مرکز دهستان و 22هزارگزی شمال شوسه ٔ آرو به بهبهان . موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرم سیری مالاریایی است . سکنه ٔ آن 180 تن است . آ...
-
ام بلدان
لغتنامه دهخدا
ام بلدان . [ اُ م م ِ ب ُ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به ام البلدان شود. || (اِخ ) لقب شهر بصره است . (از کتاب سکه ها و مدالها و مهرهای پادشاهان ایران تألیف رابینو ص 99).
-
جستوجو در متن
-
دینار
لغتنامه دهخدا
دینار. (اِخ ) (کوه ...) کوهی است در نزدیکی دوگنبدان و بازرنگ . (بلدان الخلافة الشرقیة صص 308 - 307).
-
زامبیز
لغتنامه دهخدا
زامبیز. (اِخ ) رجوع به زامبز شود. سابور و زامحان نیز ضبط شده است . رجوع به مختصر کتاب بلدان ابن فقیه چ لندن ص 202 شود.
-
سالی نوین
لغتنامه دهخدا
سالی نوین . [ ن ُ ] (اِخ ) از جمله ملوک کرت است . رجوع به روضات الجنات فی بلدان الهرات از ص 404 تا ص 408 شود.
-
اذنی
لغتنامه دهخدا
اذنی . [ اَ ذَ ] (ص نسبی ) منسوب به اَذَنَة، از مشاهیر بلدان ساحل شام قرب طرسوس وجماعتی از علماء از آن جای برخاسته اند. (سمعانی ).
-
ارن
لغتنامه دهخدا
ارن . [ اُ رُ ] (اِخ ) شهری بطبرستان . (منتهی الارب ) (مرآت البلدان ). و صاحب تاج العروس اَرَن بتحریک ضبط کرده است . یاقوت گوید: اَرَن و شرز بلدان بطبرستان . (معجم البلدان ).
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲبن ابی الرضاء موصلی مکنی به ابوالمجد.او راست : غایةالوسائل الی معرفة الاوائل . و مزیل الارتیاب عن مشیمةالانتساب در تقویم بلدان . (کشف الظنون ).
-
خلان
لغتنامه دهخدا
خلان . [ خ ُل ْ لا ] (ع اِ) ج ِ خَلیل . (منتهی الارب ) (ازتاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد) : پسر گفت : ای پدر! فوائد سفر بسیار است از نزهت خاطر و تفرج بلدان و مجاورت خلان . (گلستان سعدی ).
-
ترخان
لغتنامه دهخدا
ترخان . [ ت َ ] (اِخ ) ناحیتی در اقلیم هفتم . خواندمیر آرد : الاقلیم السابع. این اقلیم که به قمر منسوب است و... از آنجا ببلاد یأجوج و مأجوج گذرد پس بر بلاد کیماک و شمال بلاد خلج و جنوب بلدان ترخان گذرد... (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 659).
-
جان فرسا
لغتنامه دهخدا
جان فرسا. [ ف َ ] (نف مرکب ) جانفرسای . جانفرساینده : اگرچه رنج غربت جانفرسا است اما تفرج بلدان و مشاهده ٔ غرائب جهان راحت افزا بود. (کلیله و دمنه ). آه جانفرسا اگر در سینه نشکستی مرااینکه جان فرسودم از آه آسمان فرسودمی . خاقانی .رجوع به جانفرسای شود...