کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلبله دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلبله دار
لغتنامه دهخدا
بلبله دار. [ ب ُ ب ُ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ بلبله . ساقیی که با بلبله باده پیمایی کند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای مشابه
-
بلبلة
لغتنامه دهخدا
بلبلة. [ ب َ ب َ ل َ ] (ع مص ) مصدر بِلبال است در تمام معانی . رجوع به بلبال شود.
-
بلبلة
لغتنامه دهخدا
بلبلة. [ ب ُ ب ُ ل َ ] (اِخ ) (بنی ...) بطنی است از فهم ، و نسبت بدان بُلبلی شود. (از اللباب فی تهذیب الانساب ). و رجوع به بلبلی شود.
-
بلبلة
لغتنامه دهخدا
بلبلة. [ ب ُ ب ُ ل َ ] (اِخ ) از زنان مغنی عصر اموی ، و معاصر با جمیله ٔ سلمیه بوده است . (از اعلام النساء ج 1 ص 141 از الاغانی ).
-
بلبلة
لغتنامه دهخدا
بلبلة. [ ب ُ ب ُ ل َ ] (ع اِ) کوزه ای که نایزه ٔ آن جانب سرش باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کوزه بانایزه . (دهار).کوزه که لوله اش پهلوی گردن آن باشد. (غیاث اللغات ).کوز که «بلبل » آن در کنار سرش باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به بلبل شود. || آوند ...
-
بلبلة
لغتنامه دهخدا
بلبلة.[ ب َ ب َ ل َ ] (ع اِ) سخنی که فهمیده نشود. (از منتهی الارب ). || درآویختن زبانها و مختلف شدن آن . (منتهی الارب ). اختلاط لسانها. (ناظم الاطباء). || تفرق آرا و متاع . || سختی اندوه .(منتهی الارب ). اندوه و گرفتگی دل . (برهان ). شدت اندوه . (غیا...
-
بلبله داری
لغتنامه دهخدا
بلبله داری . [ ب ُ ب ُ ل َ / ل ِ ] (حامص مرکب ) باده پیمایی ساقی دیگران را بوسیله ٔ بلبله . (فرهنگ فارسی معین ).
-
بلبله گردان
لغتنامه دهخدا
بلبله گردان . [ ب ُ ب ُ ل َ / ل ِ گ َ ] (نف مرکب ) بلبله گرداننده . ساقیی که بلبله را اطراف مجلس می گرداند : جرعه ای از دست غم ، کشتن ما را بس است این همه برپای چیست بلبله گردان او.خاقانی .
-
بلبله گوش
لغتنامه دهخدا
بلبله گوش . [ ب َ ب َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) با گوش دراز آویخته . (یادداشت مرحوم دهخدا). بله گوش . و رجوع به بلبلی و بلبلی گوش شود.
-
جستوجو در متن
-
جوشک
لغتنامه دهخدا
جوشک . [ ج َ / جُو ش َ] (اِ) کوزه ای باشد لوله دار که آنرا بعربی بلبله گویند، و بضم اول بر وزن کوچک هم آمده است . (برهان ).
-
چوشک
لغتنامه دهخدا
چوشک . [ ش َ ] (اِ) کوزه را گویند که لوله داشته باشد و آن را بلبله نیز خوانند. (جهانگیری ). کوزه لوله دار را گویند. (برهان ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). کوزه ٔ لوله دار کوچک مأخوذ از چوشیدن که بمعنی مکیدن است . (آنندراج ) (انجمن آرا). بلبلی . چون ...
-
طاهرزاده
لغتنامه دهخدا
طاهرزاده . [ هَِ دَ ] (اِخ ) میرزاعلی اکبر صابر (تولد 1278 وفات 1321 هَ . ق .). وی یکی از شعرای توانا و بزرگ شروان است ، و در قرن سیزدهم هجری در شهر شماخه تولدیافته ، در هشت سالگی او را به یکی از مکاتب قدیمی سپردند. طرز تدریس این نوع دبستانها خواندن ...
-
ساختن
لغتنامه دهخدا
ساختن . [ ت َ ] (مص ) بناء. بناکردن . عمارت . عمارت کردن .برآوردن . پی افکندن . بن افکندن . بنیان : دور ماند از سرای خویش و تبارنسری ساخت بر سر کهسار. رودکی .ساختن سیاوش گنگ دژ را. (ازعناوین شاهنامه ).به ایران پدر را بینداختی بتوران همی شارسان ساختی ...