کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلاواسطه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بلاواسطة
لغتنامه دهخدا
بلاواسطة. [ ب ِ س ِ طَ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + لا(نفی ) + واسطه ) بدون واسطه . بی واسطه . بی میانجی . (فرهنگ فارسی معین ). مقابل معالواسطه .
-
جستوجو در متن
-
علت بالذات
لغتنامه دهخدا
علت بالذات . [ ع ِل ْ ل َ ت ِ بِذْ ذا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) امری است که مستقیماً و بلاواسطه علت چیزی باشد. (از فرهنگ اصطلاحات فلسفی ). و رجوع به علت شود.
-
علت قریب
لغتنامه دهخدا
علت قریب . [ ع ِل ْ ل َ ت ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) امری که خود بلاواسطه و بدون فاصله در وجود معلول مؤثر باشد. (از فرهنگ اصطلاحات فلسفی ). و رجوع به علت شود.
-
مقدمة
لغتنامه دهخدا
مقدمة. [ م ُ ق َدْ دِ م َ ] (ع اِ) اول هر چیزی . || پیشانی . || موی پیشانی . || شتر که اول بار آورد و آبستن گردد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنچه شی ٔ بر آن متوقف باشد، خواه توقف عقلی باشد و خواه توقف عادی یا جعلی . (از اقرب ...
-
کردگر
لغتنامه دهخدا
کردگر. [ ک َ گ َ ] (ص مرکب ) عامل . فاعل . (ناظم الاطباء) (فهرست شاهنامه ٔ ولف ). مؤثر. (ناظم الاطباء).- کردگرنزدیک ؛ عامل بلاواسطه . (ناظم الاطباء). || (اِخ ) خدا. ایزد. کردگار : نخست آفرین کرد بر کردگرکز او دید نیرو و بخت و هنر.فردوسی .
-
مبدع
لغتنامه دهخدا
مبدع . [ م ُ دَ ] (ع ص ، اِ) ابداع شده . اختراع شده . آفریده : نخستین مبدعی است که خدای او را ابداع کرده است . (جامع الحکمتین ). || (اصطلاح فلسفی ) عبارت از موجودی است که مسبوق به ماده و مدت نباشد... شیخ گوید هر موجودی که وجودش مسبوق به ماده نباشد مب...
-
چبق لو
لغتنامه دهخدا
چبق لو. [ چ ُ ب ُ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از قرای توابع خرقان است که نصف زراعت آن دیمی و نصف آبی میباشد. در پائین این آبادی امامزاده ای مدفون است بنام امامزاده اسماعیل ، که اهالی ده عقیده دارند این امامزاده پسر بلاواسطه ٔ حضرت امام زین ال...
-
مواطات
لغتنامه دهخدا
مواطات . [ م ُ ] (ع مص ) موافقت کردن . (غیاث ) (از آنندراج ) (یادداشت مؤلف ). موافقت . موافقت کردن با کسی . وطاء. (یادداشت مؤلف ). مواطاة. مواطا. و رجوع به مواطا و مواطاة شود.- مواطات کردن ؛ با یکدیگرنهادن . قرارداد بستن . معاهده نمودن . (از یاددا...
-
طارق
لغتنامه دهخدا
طارق . [ رِ ] (اِخ ) ابن اَشیم اشجعی . صحابی است . (منتهی الارب ). جدّ او مسعود. و خود وی پدر ابومالک اشجعی مجهول الاسم است . بگفته ٔ بغوی ساکن کوفه بود. مسلم گفته است که فقط راوی او پسر او میباشد و دو حدیث از او روایت کرده است . مؤلف الاصابة گوید ی...
-
امکان اشرف
لغتنامه دهخدا
امکان اشرف . [ اِ ن ِ اَ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (قاعده ٔ...) حکماء به استناد قاعده ٔ امکان اشرف بسیاری از مسائل مربوط بفلسفه را حل و وجود بسیاری از وسائط را اثبات کرده اند مفاد قاعده ٔ امکان اشرف آن است که هرگاه موجود ممکن اخس تحصل و وجود یافته...
-
تسبیب
لغتنامه دهخدا
تسبیب . [ ت َ ] (ع مص )سبب ساختن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (مجمل اللغة) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از المنجد): سببه ُالامر؛ کان سبباً له ُ (المنجد). || اسباب فراهم آوردن آن . (از المنجد) (از اقرب الموارد): سببه ٌ الاسباب ؛ وجدها. (اقرب المو...
-
محمول
لغتنامه دهخدا
محمول . [ م َ ] (ع ص ، اِ) بار برداشته شده به سر و پشت . (منتهی الارب ).بار حمل شده و بارشده و برداشته شده و به سر و پشت ستور بار کرده شده . (ناظم الاطباء). حمل شده : حامل دین بود او محمول شدقابل فرمان بد او مقبول شد. مولوی .حاملی محمول گرداند تراقاب...
-
مع
لغتنامه دهخدا
مع. [ م َ ع َ ] (ع حرف اضافه ) وا. (ترجمان القرآن ). به معنی با، و آن اسم است زیرا تنوین می پذیرد و حرف جر بر آن داخل می شود و ساکن می گرددچنانکه گویند جاؤا معاً. و یا حرف خفض است و یا کلمه ای است که چیزی را به چیز دیگر ضمیمه می کند و اصل آن «معاً» ...
-
امامت
لغتنامه دهخدا
امامت . [ اِ م َ ] (ع مص ، اِمص ) پیشوایی کردن . پیشوا و امام بودن . ریاست عامه . رجوع به اِمامَة شود : جزم داشتم به آنکه امامت حق اوست . (تاریخ بیهقی ).امام امم ناصرالدین که در دین امامت جز او را مسلم ندارم . خاقانی .به امامت و خلافت او تبرک و تیمن ...