کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلالک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلالک
لغتنامه دهخدا
بلالک . [ ب َ ل َ ] (اِ) به معنی بلارک است که نوعی از فولاد جوهردار باشد، و شمشیر هندی را نیز گویند. (برهان ). بلارک . رجوع به بلارک شود : چه چیز است آن رونده تیر خسروچه چیز است آن بلالک تیغ برّان یکی اندر دهان حق زبانست یکی اندردهان مرگ دندان . عنصر...
-
جستوجو در متن
-
روهنی
لغتنامه دهخدا
روهنی . [ هَِ ] (اِ) آهن و پولاد جوهردار و آنچه از آن سازند. (برهان ) (آنندراج ). آهن گوهردار. (فرهنگ سروری ) (فرهنگ اوبهی ) (از لغت فرس اسدی ): این بیت (بیت فردوسی ) گذشته از اینکه معنی آن روشن نیست در ولف هم نیامده ولی ولف در کلمه ٔ روهنی که شاهد ه...
-
بران
لغتنامه دهخدا
بران . [ ب ُرْ را ] (نف ) تیز و برّنده . قطعکننده . بُرّا. (آنندراج ). قاطع. برنده . سخت برنده . حاد. صارم . باتک . بتار: سیف خضام ؛ شمشیر بران . حربة حذباء؛ بسیار بران که زخم را فراخ کند. (منتهی الارب ) : شنیدم که باشد زبان سخن چو الماس بران و تیغ ک...
-
پلارک
لغتنامه دهخدا
پلارک . [ پ َ رُ ] (اِ) پَلالُک . جنسی است از پولاد گوهردار. جنسی است از آهن پولاد هندی . (نسخه ای از لغت نامه ٔ اسدی ). بلارک . بلالک : چه چیز است آن رونده تیر خسروچه چیز است آن پلالک تیغ برّان یکی اندر دهان حق زبان است یکی اندر دهان مرگ دندان . عنص...
-
بلارک
لغتنامه دهخدا
بلارک . [ ب َ رَ ] (اِ) نوعی از فولاد جوهردار. (برهان ) (هفت قلزم ) (فرهنگ خطی ). نوعی از پولاد جوهردار که از آن شمشیر کنند. (آنندراج ): گاه باشد که فولاد ریزه کنند و در نرم آهن گدازند و از امتزاج ایشان جوهری حاصل شود که آنرا بلارک گویند. و از بلارک ...
-
رونده
لغتنامه دهخدا
رونده . [ رَ وَ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از رفتن . آنکه رود. راهی . آنکه راه رود. (فرهنگ فارسی معین ). عموم روندگان را نیز گویند چه پیاده چه سواره چه اسب و چه استر. (انجمن آرا) (آنندراج ). روان شونده . (یادداشت مؤلف ). ماشی . (منتهی الارب ) : چه چی...
-
دهان
لغتنامه دهخدا
دهان . [ دَ ] (اِ) فم . (دهار) (ترجمان القرآن ). جوفی که در پایین صورت انسان و دیگر حیوانات واقع شده و از وی آواز و صوت خارج گشته و غذا و طعام را دریافت می کند. (ناظم الاطباء). قسمت مقدم و فوقانی لوله ٔ گوارشی که توسط لبها به خارج بازمی شود و در آن ا...