کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلاغات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلاغات
لغتنامه دهخدا
بلاغات . [ ب َ ] (ع اِ) ج ِ بَلاغ . (ذیل اقرب الموارد). رجوع به بلاغ شود. || سعایت وسخن آرائیها بدروغ . (منتهی الارب ). وشایات و سخن چینی ها، گویی آن جمع بلاغة است ، گویند «لایفلح أهل البلاغات ». (از اقرب الموارد). || سخن آرایی ها. چیره زبانیها : قو...
-
جستوجو در متن
-
عرفجة الخزاعیة
لغتنامه دهخدا
عرفجة الخزاعیة. [ ع َ ف َ ج َ تُل ْ خ ُ عی ی َ ] (اِخ ) از زنان شاعر عرب بوده است . وی شعری درباره ٔ برادر خود دارد که طیفور آن را نقل کرده است . (از اعلام النساء از بلاغات النساء طیفور).
-
عوانة
لغتنامه دهخدا
عوانة. [ ع َ ن َ ] (اِخ ) بنت جعید. از شاعره های عرب بود که مورد هجو أوس بن حجر قرار گرفت . رجوع به اعلام النساء ج 3 ص 374 و بلاغات النساء طیفور شود.
-
حرف ابجد
لغتنامه دهخدا
حرف ابجد. [ ح َ ف ِ اَ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) هر یک از حرفهای ابجد. رجوع به حروف ابجد شود : قوی در بلاغات و در نحو چست ولی حرف ابجد نگفتی درست .سعدی (بوستان ).
-
عصیمة
لغتنامه دهخدا
عصیمة. [ ع ُ ص َ م َ ] (اِخ ) دختر زید نهدی . از زنان شاعر عرب بود و با مردی از قوم خود بنام ابوالسمیدع سعیدبن سالم ازدواج کرد. و چون عصیمه بر او خشم گرفت شعری در مورد او سرایید که در اعلام النساء نقل شده است . رجوع به اعلام النساء و بلاغات النساء طی...
-
عکرشة
لغتنامه دهخدا
عکرشة. [ ع ِ رِ ش َ ] (اِخ ) دختر اطرش . از زنان فصیح و بلیغ عرب در عهد معاویه بود. و او را با معاویه در دفاع از علی بن ابی طالب (ع ) داستانی است . رجوع به اعلام النساء ج 3 و بلاغات النساء و تاریخ ابن عساکر و صبح الاعشی و العقد الفرید شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (افندی ) الألفی . یکی از موظفین مزارع امیر عمر پاشاطوسون . او راست : زراعةالقطن و مقاومة آفاته و تحسین انواعه ، مطبعه ٔ المقطم به سال 1911 م . و خلاصةالرز. قال : انه استخلصه من مذاکراته التی قیدها اثناء اشغاله بزراعة الرز فی ...
-
نحو
لغتنامه دهخدا
نحو. [ ن َح ْوْ ] (ع اِ) (علم ...) علم اِعراب سخن عرب است ، یعنی آنچه بدان معرفت احوال کلمات عرب از اِعراب و اِفراد و ترکیب حاصل گردد. (ازمنتهی الارب ) (آنندراج ). و آن علم به قوانینی است که به وسیله ٔ آن احوال ترکیبات عربی از قبیل اِعراب و بناء و جز...
-
مقوس
لغتنامه دهخدا
مقوس . [ م ُ ق َوْ وَ ] (ع ص ) چیزی که خمیده باشد مانند کمان . (غیاث ) (آنندراج ). کمانی . چون کمان . قوسی . کمان وار. خمیده . خمانیده . چنبری . بخم . منحنی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : تیر ز شست سپهر پیر مقوس هم بشود زود و در کمان بنماند. سعید طا...
-
بلاغ
لغتنامه دهخدا
بلاغ . [ ب َ ] (ع اِ) کفایت و بسندگی . (منتهی الارب ). کمال و کفایت . (غیاث اللغات ). کفایت . (اقرب الموارد) : هذا بلاغ للناس و لینذروا به . (قرآن 52/14)؛ این کفایت است مردم را تا بدان ترسانده شوند. ًان فی هذا لبلاغا لقوم عابدین . (قرآن 106/21)؛ همان...
-
حبی
لغتنامه دهخدا
حبی . [ ح ُب ْ با ] (اِخ ) زنی بود از اهل مدینه که بشبق و گشن خواهی معروف بود، و «أشبق من حبی » از امثال سائره است . میدانی در تحت این عنوان گوید: وقتی که مروان بن حکم والی مدینه بود، پسر حبی که سی یا چهل ساله بود شکایت به نزد مروان برد که مادرم با ...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) الاخیلیة بنت عبداﷲبن الرحال بن شداد الاخیلیة یا رحّالة. از شاعرات مولدات عرب صدر اسلام است و او را دیوانی است مشروح . توبةبن الحمیر دلباخته ٔ او بود و درباره ٔ وی شعر میگفت و او را از پدرش خواستگاری کرد.پدر امتناع ورزید و دخت...