کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلاعوض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلاعوض
لغتنامه دهخدا
بلاعوض . [ ب ِ ع ِ وَ ] (ع ص مرکب ، ق مرکب ) (از: ب + لا (نفی ) + عوض ) بی عوض . بدون بدل . (فرهنگ فارسی معین ). رایگان . مفت . مجان . مجاناً. دادن چیزی بی آنکه چیزی در برابر گرفته شود.
-
جستوجو در متن
-
بی پول
لغتنامه دهخدا
بی پول . (ص مرکب ) تهیدست . بی چیز. که پول ندارد. || (ق مرکب ) مجانی . بلاعوض . رجوع به پول شود.
-
تدمیم
لغتنامه دهخدا
تدمیم . [ ت َ] (ع مص ) (از «دم و») خون آلوده گردانیدن کسی را . || آسان کردن برای کسی راه را. || دادن کسی را راهی . || ساختن برای کسی راه را. || نزدیک گردانیدن راه را برای کسی ، یا عام است . حیاک اﷲ و قرب دارک گفتن مر کسی را. || ظاهر شدن برای کسی و بل...
-
مجانی
لغتنامه دهخدا
مجانی . [ م َج ْ جا ] (ص نسبی ) بلاعوض و مفت و رایگان و بی مزد و اجرت . (ناظم الاطباء). مفتی . برایگان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || قسمی از شاگردان دارالفنون طهران به زمان ناصرالدین شاه که چاشت (ناهار) آنها را در مدرسه می دادند. برایگان . (یاددا...
-
چیز بخشیدن
لغتنامه دهخدا
چیز بخشیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) عطا دادن . مال دادن .انعام دادن . خواسته دادن به کسی بلاعوض : ببود آنشب و خورد و بخشید چیزز دهقان بسی آفرین یافت نیز. فردوسی .بفرمای کاسبم دهد باز نیزچنان دان که بخشیده ای جان و چیز. فردوسی .تهمتن بر او آفرین کرد نی...
-
تدمیة
لغتنامه دهخدا
تدمیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) خون آلود کردن کسی را. (شرح قاموس ) (ناظم الاطباء). بیرون آمدن خون از زخم . (از اقرب الموارد). خارج کردن خون از کسی بضربه . (از متن اللغه ). || آسان گردانیدن ازبرای کسی راهی . (شرح قاموس ). آسان کردن راه را برای کسی . (از اق...
-
مجان
لغتنامه دهخدا
مجان . [ م َج ْ جا ] (ع ص ) رایگان . (دهار). رایگان و گویند اخذه مجاناً؛ ای بلابدل . (منتهی الارب ). مفت و هرزه و رایگان . (غیاث ) (آنندراج ). آنچه بلاعوض باشد یا بخشش چیزی بدون بها. (از اقرب الموارد) : مرد میراثی چه داند قدر مال رستمی جان کند، مجان ...
-
غد
لغتنامه دهخدا
غد. [ غ َ ] (ع اِ، ق ) فردا، اصله غدو، حذفت الواو بلاعوض ، و قد جاء علی الاصل ، نسبت بدان ، غدی و غَدَوی . (منتهی الارب ). و النسبة الیه غدی و ان شئت قلت غدوی . (اقرب الموارد). منسوب آن غدی به حذف آخر، و غدوی بر اصل می آید. (از شرح قاموس ). || از نظر...
-
غنم
لغتنامه دهخدا
غنم . [ غ ُ] (ع مص ) غنیمت یافتن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ). غنیمت ، و پیروزی به چیزی بی دسترنج ، یا غُنم در حصول چیزی بی دسترنج آید و بس ،و در غنیمت غیر آن . (منتهی الارب ). ج ، غُنوم . (لسان العرب ). غنیمت و توانگری ...
-
زب
لغتنامه دهخدا
زب . [ زَ / زِ ] (ص ) رایگان است و آن هرچیز باشد که بیابند یا بمفت بدست کسی آید که در عوض آن چیزی نباید داد. (آنندراج ) (برهان قاطع). رایگان را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (شعوری ج 2 ص 47 و 42). مفت و رایگان و بلاعوض . (ناظم الاطباء). در لطایف بمعنی رای...
-
بیمارستان
لغتنامه دهخدا
بیمارستان . [ رِ ](اِ مرکب ) (از: بیمار + َِسْتان ، ادات مکان ) خانه وعمارتی که سلاطین در بعضی شهرها بسازند و بیماران راآنجا طبیب دیوانی معالجت نماید و آن را بیمارسان و مارستان نیز گویند. (از انجمن آرا). بیمارخانه . مارستان . (آنندراج ). عمارت و خانه...
-
حسبة
لغتنامه دهخدا
حسبة. [ ح ِ ب َ ت َن ْ ل ِل ْ لاه ] (ع ق مرکب ) برای رضای خدا. کنایت از مجانی و بلاعوض است : بقات باد که عدل تو حسبة ﷲبقمع جور ببرد اقتدار آتش و آب . مسعودسعد.حسبة ﷲ نظر کن یک زمان در کار من تا رهم از منت احسان بهمان و فلان . شمس الدین قواس .صاحب دیو...
-
صلة
لغتنامه دهخدا
صلة. [ ص ِ ل َ ] (ع مص ) صِلَت .پیوستن . (غیاث اللغات ) (مقدمه ٔ لغت میر سیدشریف ) ضدفصل . پیوسته شدن . || احسان کردن کسی را به مالی . (اقرب الموارد). || عطا دادن . (غیاث اللغات ). || (اِ) عطیه . جایزه . احسان . انعام . ج ، صلات : این بوالقاسم کنیزک ...
-
هبة
لغتنامه دهخدا
هبة. [ هَِ ب َ ] (ع مص ، اِمص ) (از«وهَ ب ») بخشش و انعام . (ناظم الاطباء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). بخشیدن چیزی را. (منتهی الارب ). بخشیدن و دادن چیزی بلاعوض . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). التبرع تملیک العین بلاعوض . (تعریفات ). || دراصطلاح شرع ...