کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلاشرط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلاشرط
لغتنامه دهخدا
بلاشرط. [ ب ِ ش َ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + لا (نفی )+ شرط). بدون شرط. بطور مطلق . (فرهنگ فارسی معین ). بی قید و شرط. دربست . بی هیچ قید و شرط.
-
جستوجو در متن
-
نامشروط
لغتنامه دهخدا
نامشروط. [ م َ ] (ص مرکب ) بدون قید و شرط. بلاشرط. که مقید به شرطی نیست . مقابل مشروط. رجوع به مشروط شود.
-
بی شرط
لغتنامه دهخدا
بی شرط. [ ش َ ] (ص مرکب ) (از: بی + شرط) مطلق .بلاشرط. بی قید. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شرط شود.
-
دیاتس
لغتنامه دهخدا
دیاتس . (اِخ ) آرماندو (از 1861 - 1928 م .) فلدمارشال ایتالیائی . وی در جنگ جهانی اول سپاهیان اتریش - هنگری را در ویتوریوونتو شکست داد و در 3 نوامبر 1918 م . بر اساس تسلیم بلاشرط اتریش - هنگری پیمان ترک مخاصمه منعقد کرد. (دائرة المعارف فارسی ).
-
الف کش
لغتنامه دهخدا
الف کش . [ اَ ل ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب )سودای بلاشرط که برنگردد مانند خطکش که مصطلح دلالان نخاس است . (از بهار عجم ) (از آنندراج ). معامله ٔ فسخ نشدنی در اصطلاح برده فروشان و چارپافروشان : دو جهان حسرت بالات الف کش داردسرو را با تو بیک فاخته دعوی نرس...
-
بلا
لغتنامه دهخدا
بلا. [ ب ِ ] (ع پیشوند) (از: حرف جر «ب » + حرف نفی «لا») کلمه ٔ نفی مأخوذ از عربی ، یعنی بی و بدون ، و چون این کلمه را بر سر اسمی درآورند، اسم معین فعل میگردد مانند بلاتوقف ، بلاخلاف ، بلاشبهه ... (از ناظم الاطباء). این کلمه بر سر اسماء و مصادر عربی...
-
کلی
لغتنامه دهخدا
کلی . [ ک ُل ْ لی ] (ص نسبی ) عمومی و هر چیز که عمومیت داشته باشد و شامل همه گردد. (ناظم الاطباء). منسوب به کل ، هر چیز که عمومیت داشته باشد. (فرهنگ فارسی معین ) : و حکمت چیزهای کلی را معلوم کند. (مصنفات باباافضل ، از فرهنگ فارسی معین ). || تام . تما...
-
کاترین دوم
لغتنامه دهخدا
کاترین دوم . [ ت ِ ن ِ دُوْ وُ ] (اِخ ) ملقب بکبیر. آلبرماله در تاریخ خود نویسد: «پطر سوم شش ماه پادشاهی کرد. زنی داشت به نام کاترین که بر حسب عدم تجانس فطری و به علت برتری فکر و هوشش پطر او را دوست نمیداشت و اهانت و خواری بسیار براو وارد میکرد و در ...
-
ژاپن
لغتنامه دهخدا
ژاپن . [ پ ُ ] (اِخ ) کشور امپراطوری ژاپن یا دائی نیپون که بمعنی مملکت شمس طالع است شامل چهار هزار جزیره ٔ خرد و بزرگ است که از شبه جزیره ٔ کامچاتکا تا سواحل جنوب شرقی چین امتداد داردو قریب به 382447 کیلومتر مربع سطح آن است . مهمترین جزایر ژاپن جزایر...