کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلاذر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلاذر
لغتنامه دهخدا
بلاذر. [ ب َ ذُ ] (اِ) بلادر، که نوعی گیاه است . (از آنندراج ). رجوع به بلادر شود.
-
جستوجو در متن
-
عیسی
لغتنامه دهخدا
عیسی . [ سا] (اِخ ) ابن علی . نام طبیبی است که ابن البیطار در مفردات از او روایت کرده است ، از جمله در شرح کلمات : بلاذر، بیش ، جوز ماثل و خربق . رجوع به مفردات ابن البیطار (ذیل کلمات بلاذر و بیش و جوز ماثل و خربق ) شود.
-
اناکاردیا
لغتنامه دهخدا
اناکاردیا. [ اَ ] (لاتینی ، اِ) بلاذر، و آن درخت هندی بزرگی است . میوه ای میدهد که به حب الفهم معروف است و در طب استعمال میشود. ابن الندیم گوید جد بلاذری صاحب فتوح البلدان بلاذر آشامید و بیمار شد و این است که او را بلاذری گویند. (از ایران باستان پیرن...
-
شورة
لغتنامه دهخدا
شورة. [ ش َ رَ ] (ع اِ) صمغالاسرار. نام درختی است که در سواحل دریای حجاز روید و شبیه به درخت غار است و میوه ٔ آن سبزرنگ و به بلاذر ماند. (از ترجمه ٔ ابن البیطار لکلرک ج 2 ص 352 مفردات عربی ابن البیطار ص 74).
-
انقردیا
لغتنامه دهخدا
انقردیا. [ اَ ق ِ ] (یونانی ، اِ) معنی آن «مانند دل »باشد و آن چیزی است که بلادر گویند. و بهترین وی آن است که سیاه و فربه باشد و چون بشکنند پرشیر بود... و بعربی ثمرة البلادر خوانند و بهندی بلاوه گویند. (برهان قاطع). تمرالفهم . بلاذر . (یادداشت مؤلف ...
-
بلاذریان
لغتنامه دهخدا
بلاذریان . [ ب َ ذُ ] (اِ) در کلمه ٔ خستوانه در فرهنگ اسدی گوید: پشمینه ای باشد که بلاذریان دارند بس موی از اودرآویخته - انتهی . در حاشیه ٔ نسخه ٔ اسدی کتابخانه ٔ مسجد سپهسالار (در همین کلمه ٔ خستوانه ) نوشته شده است : بلاذر، جماعتی که مویهای عملی گذ...
-
حب الفهم
لغتنامه دهخدا
حب الفهم . [ ح َب ْ بُل ْ ف َ ] (ع اِ مرکب ) بلادر. میوه ٔ درخت بلادر. قرص کمر. دانه ٔ بلاذر. درختی است بزرگ و در هند بسیار است . فقال بعضهم لبعض : ان السندباداسقاه حب الفهم فأخرسه . (سندبادنامه ٔ عربی ص 352).
-
بلادر
لغتنامه دهخدا
بلادر. [ ب َ دُ ] (هندی ، اِ) میوه ایست که به خسته ٔ خرمای هندی مشابهت دارد و مغز او شیرین باشد و پوست او سیاه بود و برو سوراخها بود همچنان که بر پوست بادام ،و در آن سوراخها بر شبه عسل چیزی باشد که چون بر اندام زنند ریش گرداند. (از تذکره ٔ ضریر انطاک...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن جابربن داود البلاذری ، مکنی به ابوالحسن و بعضی ابوبکر گفته اند. وی از مردم بغداداست و صولی نام او در ندماء متوکل علی اﷲ آورده است و وفات او باواخر روزگار خلافت المعتمد علی اﷲ بود و بعید نیست که وی اوائل ایام معتضد ع...